سوده جبین
سوده جبین
عبد سیه رو نگر آمده با صد نیاز
کولهِ پر از گنه حال غمین و گداز
گشته ز افعال خود منفعل و شرمگین
درهم و برهم شده آمده سوی تو باز
اشک ندامت چکد از بصرش بی امان
دیده امید او سوی تو ای دلنواز
غوطه به دریای غم خسته ژولیده بین
غیر تو یارب دگر کیست چنین غمگداز؟
نامه اعمال او گشته سیه همچو قیر
از کرم ای ذوالکرم رحم نما چاره ساز
سوده جبین بر زمین گشته غمین و حزین
می شود عفوش کنی خالق بنده نواز ؟
از گنه (سامع) بی کس مضطر گذر
حرمت هشت و چهار ای صمد بی نیاز