دا حسین څوک دي؟


دا څـــه ځــای دی، کربلا ده نینوا ده؟
چي هم کرب دی، هم بلا ده، څه غوغا ده!

دا څـــه لاره، څه مسلک دئ، څه آیین دئ؟
چي هم دین دی، هم دنیا ده، هم عقبا ده!

دا څه بارګاه ده، څه آرګاه ده، څه منزل دئ؟
چي د لمر په شان ځلېږي، خوشنما ده!

دا حسین څوک دئ؟ رهنما دی، مقتدا دی،
چي هم میر دی، هم ولي دی، هم مولا ده!

دا حسین څوک دئ؟ ټول ورته قربان دي،
سوالګر یې ای سامعه، هم شاه دی، هم ګدا ده!

د اربعين حال د هوا



له هر ځایه مې زړه تور دی، کربلا ته مې زړه کېږي
هره شېبه چې مې یادیږي، نینوا ته مې زړه کېږي

دا ورځې څه غوغا ده، هر یو ځي و کربلا ته
عاشقانو سره تلل، و دلربا ته مې زړه کېږي

هم مې جنت، هم مې طوبی، هم مې کوثر کربلا ده
په اربعین کې یاحسینه، مشایا ته مې زړه کېږي

چې ایام د اربعین وي، ټول یاران وي کربلا کې
(سامعه) د اربعين حال و هوا ته مې زړه کېږي

طفل شش ماهه




یک طرف مردانگی بینی به دشت کربلا
یک طرف نامردی اغیار ترسو بر ملا

یک طرف عز وشکوه ومرتبت باشد پدید
یک طرف ذلت بود پیدا میان اشقیا

یک طرف مردی کند سیراب فوج چند هزار
یکطرف بر طفل شش ماهه زند تیر جفا

یک طرف یک تن بود لشکر به میدان نبرد
یکطرف صد تن بسی بزدل در آن دشت بلا

یک طرف آل نبی هستند یکسر شیر گیر
یک طرف آل فساد و شر وهم آل زنا

یک طرف نور هدا و کشتی اهل نجات
یک طرف سیر عذاب و پستی و ظلم و سزا

یک طرف ایمان و قرآن و دعا و معرفت
یک طرف عصیان و زشتی و خطا اندر خطا

یک طرف تن های بی سر در زمین افتاده اند
یک طرف اعدا بتازند بر جسدها اسب ها

یک طرف آه و فغان کودکان در خیمه گاه
یک طرف تاراج گردد خیمه های اتقیا

یک طرف بر نی چه سر هایی ز پیکرها جدا
یک طرف بستند با زنجیر و غل آل عبا

یکطرف سامع نگر بر او غم و ماتم کنند
یکطرف از خط و سیر شاه شدند یکسر جدا
۱۴۰۳-۰۵-۰۱

باب جنان

ای گل ریــــحان پیمبر حسین

زاده آزاده حیــــــــــدر حسین

بـــاد ســـلام خـــــداونــــدگار

بــر تــو و آل تو مــکرر حسین

باشـــی تو کشتـی نجات همه

شمع هدا مرشد و رهبر حسین

بــر هــــمه افــــرادِ جوانان خلد

خوانده ترا سید و سرور حسین

بهتـــر و مهتر ز زمیــــن در فلک

قرب و مقــــــام تو فراتر حسین

روضه تو باب جنــان است یقین

می رود عشــاق از این در حسین

وادی عشــــاق بــــــود کــــوی تو

امن بود بر همــــه یکــسر حسین

می نشــــود ســرد یقــــین تا ابد

است به دل عشق تو اخگر حسین

دیـده عشــــاق تو خنــــدان بــــود

در لــــحد و برزخ و محشر حسین

می نرســد بوی جــــنان بر مشام

آنکه کند بغــــــض تو دلبر حسین

گفت حسین از من و من از حسین

شاه رســــل جــد تو سرور حسین

آدم الی خاتــــم همــه در غم اند

بهــــر تو ای میــــر فلک فر حسین

خطــــه خلــــد بریـــن است یقین

روضه ی پر نــــــور مطهر حسین

آیــــه قــــــــــرآن تــــــلاوت نمود

بر سر نی شــــــاه جدا سر حسین

حب و ولای تو بهشــــــتم دهــــد

ای شه دلهــــــای منـــــــور حسین

پیروی راه تــــــو همین سامع ام

شو تو شفیع ام به محشر حسین

شب عاشورا

دوشنبه ۱۴۰۲-۰۴-۲۵باب جنان

سه گوهر



مبارک مبارک ســـه مــولــود اطـهر
سه دُر و سه گوهر سه ساقی کوثر

معــطر چـو بینی گلسـتانِ گیــــتی
شده از قــدومِ ســــه عنبر سراسر
مبارک مبارک ســـه مــولــود اطـهر

به گلزار احمـد سه نو گــل برویید
حسـین و علـی و علمـدار لشـــکر
مبارک مبارک ســـه مــولــود اطـهر

جهان گشته پر نور ز یمن سه مولود
سه شمــس منور، سه تابنـــده اختر
مبارک مبارک ســـه مــولــود اطـهر

به این ماه شـعبان بـه باغِ ولایــت
چـه خرم زده ســر گــلانِ معـــطر
مبارک مبارک ســـه مــولــود اطـهر

چه زیـبا شود گر بگـیری تو سامع
ز این سه تو ساغر به گرمای محشر
مبارک مبارک ســـه مــولــود اطـهر


سه شنبه. ۱۴۰۲-۱۱-۲۴
فی البداهه ساعت ۳:۳۰ شب

سه جهان آرا


به درب حزن جان ما طـرب در می زند امروز
نوای شادی و عشــرت سراسر می زند امروز

به تــار نغمه ی زیبـا ببین مطرب ز شادی چنگ
برای جشــن والای ســــه دلبـــر می زند امروز

همای طبع من از کـــــــثرت شــادی سه مولود
به هرسومی پرد لیکن ز دل پر می زند امروز

سه میر وهــــادی و رهبر رســد از گلشن حیدر
علی را این طرب بر رخ چه خوشترمی زند امروز

حسین آمـــد علـــــی آمــــد علمــــدار رشید آمـد
ملک از عرش شهپر را به شهپر می زند امروز

بهیـــن ماه معـــظم شــــد مه شعــــــبان اعظم شد
جهان زیبا وخــــرم شـد چه زیور می زند امروز

برو سامع به بــــــزم عیش وشادی و طرب بنگر
به جشـن سه جهان آرا ملک سر می زند امروز
سه شنبه ۲۴-۱۱- ۱۴۰۲

سه اختر



مرغ طبعم ز شعف مــست و نوا خوان آمد
پر زنان شــوق کنــــان طرف گلسـتان آمد

وه چه زیبا شده فصل گل و سنبل به چمن
بلبل آســــــا سخنم نغمه ای مســـــتان آمد

موج گـــل گشته عیان بوی خوشی می آید
بر مشــــــامم زشمیــــمی گل و بستان آمد

گو به من شـــادی وعشرت ز چه برپا باشد
هاتفــــی گفـــت که اینــک ، مهِ شعبان آمد

عجب این مه که چنین کثرت شادی دارد
که سه اختــــر به جهان نیّر و تابان آمد

شمـــس تابان هــــدایت شهِ خوبان حسین
روز ســـــوم به مـــــهِ اعظـــــم شعبان آمد

چهارمین میـــــــر هــدا سید و سالار زُهاد
چهارمین روز ز این مـه ،به جهان جان آمد

به جهان گــــرکه تــــرا است حوائج بسیار
باب حاجــــــات، ابوالفضل نیکو شان آمد

معنی حــــــرف وفــــا را که بدیدم هر جا
معنی اش واژه عبــــــاس ، به عــنوان آمد

ســامعا خـــاک در آل ولا را بــر چشــــــم
سرمه ای کن که همین خطه ز رضوان آمد

سه شنبه - ۲۴-۱۱-۱۴۰۲

ذبح عظیم





فصل دی طی گشت آمد فصل زیبای بهار
در چمن گل خیمه زد از نو هزار اندر هزار

بوی یاس و سوسن ونسرین همی پیچیده است
بین گل وسنبل هزاران رنگِ زیبا در کنار

عندلیب خوشنوا دارد نوای دلنوا
شاد قمری را نگر هر سو پرد بر شاخسار

وه چه فصل شاد و خرم آمده ساقی بیا
خیمه و خُم وسبو آور به طرف لاله‌زار

موسم اندوه و غم طی شد گهِ عشرت رسید
گو مغنی را بیا یک نغمه ی در پرده دار

نوبهاری را که مقصودم بود دانی که چیست ؟
گوش کن گوش دلت بگشا تو با صد افتخار

صد بهار از مقدمِ این نوبهار آید پدید
بی گمان خرم تر است از صد بهارِ روزگار

نوبهارِ ما بهارِ جشن مولود کسی‌ست
کو بود شاهِ جوانانِ بهشتِ ماندگار

شمسِ تابان هدایت خسرو ذوالاحتشام
ناخدای کشتی وناجی خلقِ رستگار

دلبر و دلبند سردار رسل ختمی ماب
خون حق ، ذبح عظیم، آن سید والاتبار

شاه دین، حبل المتین،آن مه جبین یعنی حسین
قلزم جود و کرم باب سخا آن شهریار

عالم وآدم گدای لطف واحسانش بود
بر درِ بذل و سخای او همه در انتظار

واله و شیدای آن شاهِ شهیدان ،عالم است
بر دل مفتون ما گرمای مهرش بر قرار

در مدیح او بگفت احمد، حسین از من بود
من از او یم نیست کس را این چنین نیکو وقار

قطره ی اشکی اگر ریزی تو از بهر غمش
در قیامت اشک تو گردد سپر بر روی نار

روز محشر اشک هر کس را چو بینی جاری است
غیر چشمانِ محبانِ حسینِ حق شعار


سامعا با معرفت سوی حریم شه بیا
تا ترا آن خطه طوبی شود روزی مزار

پنجشنبه ۱۲-۱۱-۱۴۰۲

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنشعر شماره ۱۲۵

ذبح عظیم

فصل دی طی گشت آمد فصل زیبای بهار
در چمن گل خیمه زد از نو هزار اندر هزار

بوی یاس و سوسن ونسرین همی پیچیده است
بین گل وسنبل هزاران رنگِ زیبا در کنار

عندلیب خوشنوا دارد نوای دلنوا
شاد قمری را نگر هر سو پرد بر شاخسار

وه چه فصل شاد و خرم آمده ساقی بیا
خیمه و خُم وسبو آور به طرف لاله‌زار

موسم اندوه و غم طی شد گهِ عشرت رسید
گو مغنی را بیا یک نغمه ی در پرده دار

نوبهاری را که مقصودم بود دانی که چیست ؟
گوش کن گوش دلت بگشا تو با صد افتخار

صد بهار از مقدمِ این نوبهار آید پدید
بی گمان خرم تر است از صد بهارِ روزگار

نوبهارِ ما بهارِ جشن مولود کسی‌ست
کو بود شاهِ جوانانِ بهشتِ ماندگار

شمسِ تابان هدایت خسرو ذوالاحتشام
ناخدای کشتی وناجی خلقِ رستگار

دلبر و دلبند سردار رسل ختمی ماب
خون حق ، ذبح عظیم، آن سید والاتبار

شاه دین، حبل المتین،آن مه جبین یعنی حسین
قلزم جود و کرم باب سخا آن شهریار

عالم وآدم گدای لطف واحسانش بود
بر درِ بذل و سخای او همه در انتظار

واله و شیدای آن شاهِ شهیدان ،عالم است
بر دل مفتون ما گرمای مهرش بر قرار

در مدیح او بگفت احمد، حسین از من بود
من از او یم نیست کس را این چنین نیکو وقار

قطره ی اشکی اگر ریزی تو از بهر غمش
در قیامت اشک تو گردد سپر بر روی نار

روز محشر اشک هر کس را چو بینی جاری است
غیر چشمانِ محبانِ حسینِ حق شعار


سامعا با معرفت سوی حریم شه بیا
تا ترا آن خطه طوبی شود روزی مزار

پنجشنبه ۱۲-۱۱-۱۴۰۲

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

هلال خوشی



بده ساقی از مرحمت می را
ز خمِ ولا ده پیاپی مرا

شده موسمِ عیش و شادی و نوش
بنوشان مرا دُردی از جامِ باقی دوش

هلالِ خوشی سر زده با شعف
گل و سنبل است هر کجا هر طرف

مهی با سرور و عجب جلوه کرد
مبارک مهی با طرب جلوه کرد

نسیمِ بهاری به گلشن وزید
شمیمش چه خوشبو به هر سو رسید

به روز سوم زین مه آمد نوید
امام سوم، ابن حیدر رسید

گل لاله آمد به طرفِ چمن
چمن در چمن شد همه گل به تن


گلی در گلستان احمد شگفت
نبی وصف شأنش به منبر بگفت

گل لاله باشد حسین علی
شده از قدومش جهان منجلی


حسین جان من باشد ای عاشقان
من از آن او باشدم مؤمنان

محبش به محشر بود رو سفید
عدویش به سقر بود نا امید

شب چهارمِ این مهی دلپذیر
بیامد علمدارِ شیرِ دلیر

ابوالفضلِ نام آور با وقار
یل ِعرصه ,چون بابِ خود نامدار

بر آورده از او هوائج شده است
اورا نام باب الهوائج شده است

بود ساقیِ تشنگانِ حرم
بود تشنه لب باوفا محترم

وفا خود بود ماتِ آن ذوالوفا
بود غازیِ نامدارِ غزا


شبِ پنجمِ ماهِ شعبان رسید
فروغ رخِ ماه تابان رسید

نگر نوگلی پا به گیتی نهاد
به دل مهرِ دلبر دو چندان فتاد

امام چهارم شهِ عالمین
علی نورِ چشمان مولا حسین


بود پیشوای همه زاهدان
بود زینتِ عابدان جهان

سراسر بود ماهِ شعبان سرور
بود جشنِ شادی وعیش و شعور


به نیمِ بهین ماهِ شعبان عشق
رسد ماهِ پر نورِ تابانِ عشق

ولی خداوندِ حی ودود
بر او تا به صبحِ قیامت درود

امام زمان وارثِ مصطفی
بود زادهِ شاهِ خیبر گشا

خجسته بود مولدِ آن امام
مبارک بر اولادِ آدم تمام


بده برمحبانِ مولا خبر
که شامِ سیاهِ ستم شد سحر

مبارک بگو سامعا بر همه
که آمد عزیز دل فاطمه

الهی به حق امامان دهر
مکن از دل ما ولایت بدر

دوشنبه ۰۸-۱۱-۱۴۰۲

فعولن فعولن فعولن فعل
(متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)

هلال طرب



باد بهار بوی خوشِ عنبر آورد
عطرِ ولای گلشنِ پیغمبر آورد

بلبل ز شوق گل به گلستان نواگر است
با نای خویش هم وغم از دل بر آورد

بر تشنگان باده تو اینک خبر رسان
ساقی ز خمِ مرتضوی ساغر آورد

آمد هلالِ عیش وطرب، خیز مطربا
نرمک بزن که ساز و نوا خوشتر آورد

در ماه اعظم نبوی نوگلان رسید
مقدوم نوگلان به چمن زیور آورد

تا کی سخن به پرده بگویم شنو دمی
آمد شهی که آمدنش محشر آورد

بر عاشقان شاه شهیدان خبر دهید
با مهر خویش در دل ما جوهر آورد

مرغ دلم پرد به هوای حریم عشق
گرمای مهر او به دلم آذر آورد

فطرس برای دیدن دُردانه رسول
با خود دو صد هزار ملک لشکر آورد

تنها نیامدست حسین اندر این جهان
عباس را ز بعد خودش یاور آورد

باب الحوائج است حوائج ز او رواست
مشگل گشاست بهر گره حل بر آورد

او غازی دلیر و علمدار کربلا است
مثلش کسی ندید که هیچ مادر آورد

شعبان مهیست ماه شعف بر همه مدام
وجد و طرب به کون و مکان یکسر آورد

در روز پنجم از مه شعبان رسیده است
سجاد، در نیایش حق دفتر آورد

زین العباد میر امم هادی سبل
از بحر علم ذات احد گوهر آورد

سامع به راه پاک امامان قدم بنه
این ره ترا به راه خدا بهتر آورد

چهارشنبه ۱۱-۱۱-۱۴۰۲

عطر معلیٰ



دل ما بر سر کوی تو بسی جا مانده
یاد هر لحظه ی صحن تو به دلها مانده

بکن ارباب نظر تا که بیاییم هرسال
میل طوف حرمت داغِ دل ما مانده

بوی عطر حرمت برده ز سر هوش همه
بسکه بر شامه ما عطر معلیٰ مانده

یادم از موکب شهراه حرم می آید
عکس آن منظر عشاق چه زیبا مانده

زائران حرم دوست روانند روان
هر طرف می نگری عشق محیا مانده


سامعا چشم دلت باز گشا عشق نگر
از ازل مهر حسین بر دل شیدا مانده

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
۱۲-۸-۱۴۰۲

خلد آستان



بیا ساقیا سوی بستانِ گل
لبالب نما جام مستانِ گل

مغنی بزن ساز عشرت همی
شنو چهچۀ عندلیبانِ گل

بیا نی نوازی کن ای خوش نوا
بود همنوا با تو مرغانِ گل

نخست ابتدا کن به حمد صمد
که یکتا بود خالق جان گل

سپس نعت احمد بخوان با شعف
که باشد نبی شاه خوبانِ گل

بده ساقیا جرعه‌ای از ثواب
به حب علی میر مردانِ گل

ز خاتون نیکو صفت فاطمه
بشو دم دمادم ثنا خوانِ گل

چمن در چمن سبز وخرم نگر
ز یمن حسن حُسن خندانِ گل

شود دیده پرنم ز یاد حسین
چو لاله ببینم به بستانِ گل


بود زیب وزین همه عابدان
عبادات سجاد شایانِ گل

شکافنده علم، باقر بود
بود وارث علم و عرفانِ گل

ز فیض علوم امام ششم
جهان در جهان گشته میدانِ گل

ندیده کسی مثل کاظم شکیب
زبان زد بود صبرِ سوزانِ گل

امام رضا شاه خلد آستان
بود روضه اش بوسه باران گل

به مانند جودِ جواد تقی
نباشد چنین بذل و احسان گل


نقی حجت حق امام هدا
فروغ شب تار ظلمان گل

امام حسن شاه عسکر لقب
بود فوج او یکه تازان گل


الهی رسان مهدی منتظر
برای دو چشم انتظارانِ گل

بخوان سامعا با محبان شاه
دعای فرج بهر هجرانِ گل

۱۱-۰۸-۱۴۰۲
فعولن فعولن فعولن فعل

رهبر حی



ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
مطلعم گل خامه ام گل مصرع واشعار گل

حمد گویم قادری را کو بود حی و قدیم
ذکر او گل شکر او گل حمد آن بادار گل

پس از آن آرم به لب نعت شه لولاک را
اصل بستان رسالت احمد مختار گل

سرور و سردار کل انبیا خیر البشر
راه او گل ، شرع او گل دین آن دلدار گل

مدح خوانم از امیرمؤمنان شاه عرب
کو بود فتاح خیبر حیدر کرار گل

خوانده نفس مصطفی اورا به قرآن کبریا
نص او گل آیه گل ام الکتابِ یار گل

زهره زهرای اطهر پاره قلب رسول
عصمتش گل عفتش گل عترت اطهار گل

صد چو حاتم ریزه خوار سفره مولا حسن
بخشش گل جود او گل بذل بی اظهار گل

سبط احمد رهبر آزادگان شاه شهید
کربلا در کربلا گل عشق آن سالار گل

سید سجاد امام العارفین زین العباد
ورد او گل طاعتش گل سبحه و دستار گل

پنجمین شمع هدایت باقرعلم لَدُن
بینشش گل دانشش گل یاسمن رخسار گل

جعفر نیکو لقب صادق بود بحر علوم
مسلکش گل مشربش گل مذهب سرشار گل

موسی کاظم بود فرخنده خو، نیکو صبور
حلم اوگل صبر او گل میرخوش کردار گل

شاه دین شمس ولایت هشتمین پیشوا رضا
آستان گل روضه گل آن گنبد دوار گل

جان جانان خسرو خوبان به عالم شاه جواد
رأفتش گل شفقتش گل حب آن سردار گل

حجت دهم نقی سلطان دریا دل نقی
سالکش گل عارفش گل هادی دیندار گل

عسکری میر امم دارد به سامره مقام
نام او گل شان او گل میمنت آثار گل

رهبر حی قطب دوران مهدی دنیا ودین
دوری اش گل غیبتش گل انتظارِ یار گل


سامعا در انتظار او بود هستی همه
گر بیاید می شود این گلستان پر بار گل
۵-۸-۱۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

نوحه

نوحه
ذکر و بیان منست یاحسین
ورد زبان منست یاحسین

بر سرم افتاده هوای حرم
جان به فدای حرم محترم
روح و روان منست یاحسین
ذکر و بیان منست یاحسین

خطه خاکش بود جنتم
روضه پاکش بود مقصدم
مهر نشان منست یا حسین
ذکر و بیان منست یاحسین

نور هدا میر نجات است حسین
خسرو نیکو صفات است حسین
رهبر خوبان منست یاحسین
ذکر و بیان منست یاحسین

کشته راه خدا است حسین
عبد خدا خون خداست حسین
شمع فروزان منست یاحسین
ذکر و بیان منست یاحسین

سامع محزون منم در غمش
نوحه کنان ناله کنان بر درش
شیون و افغان منست یاحسین
ذکر و بیان منست یاحسین
۲۴/۰۳/۱۴۰۲
مفتعلن مفتعلن فاعلن

نوحه

نوحه
ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین


ماه محرم رسید در همه جا شور وشین
صبح قیامت دمید از افق مشرقین
چشمه خون خداست زخم گلویت حسین
خدا بود خونبها خون ترا یاحسین

ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

مرغ دلم می زند پر به هوای حسین
قبله حاجات ماست کرببلای حسین
نما تو یارب نصیب طوف سرای حسین
مسکن و مدفن نما به نینوای حسین

ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

مُهر نماز منست خاک بیایان تو
ورد زبان منست نام دلیران تو
عشق منست کربلا وادی مستان تو
عزم سفر کرده دل سوی منای حسین

ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

چراغ راه هدا مرا تویی یا حسین
کشتی بهر نجات مرا تویی یاحسین
لحظه جان دادنم پناه تویی یاحسین
امید روز جزا مرا تویی یاحسین

ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

سامع مسکین صفت بردرت از مادحان
ذکر زبانش بود مدح شما خاندان
دامن آل ولا گرفته محکم به جان
نما قبولش ز لطف گدای درگاه حسین


ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

۲۲/۳/۱۴۰۲
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن

ماجرای هنده 

حمد بی حد مر خدای خالق حی قدیر
کو بود یکتا و رحمن و رحیمِ بی نظیر

ماجرایی گویمت ای مؤمن نیکو خصال
از حسین بن علی فزند شیر لایزال

اینچنین سلمان روایت می کند این ماجرا
گفت روزی در مدینه در کنار باغها

بود عبدالله بن عامر نشسته درکنار
گفت یهودیم مرا دختر بود کورِ فگار

آمدم از شام تا گیرم شفای دخترم
کن دعا بهر دو چشم دخترم ای محترم

هرکجا نزد طبیبی رفته ام گشتم جواب
آمدم اینجا بیابم من طبیب لا جواب

گرشفا یابد دو چشم دخترم بر تو دهم
از زر و از سیم واز دنیا و دینار و درم

گفت سلمان من نخواهم بهر خود از سیم و زر
لیک می خواهم روی نزد طبیب نامور

درد بی درمان هرکس می شود نزدش دوا
کس نرفته نا امید از درگه شیر خدا

گر شوی مؤمن شفا بخشد دوچشم دخترت
گفت مسلمان می شوم نزد امیر و سرورت

آمدند وانگه به نزد مرتضی شاه نجف
ماجرای کوری دختر بگفت با صد شعف

گفت حیدر کن حسینم را صدا ای باوفا
آمد آن دم سرور و سالار مردان خدا

ظرف آبی درمیان بگذاشت آن میر هدا
گفت حسینم دست خود بگذار در آبِ صفا

بعد از آن پاشید آب دست بر اعمای زار
کور نابینا بشد بینا به اذن کردگار


چونکه بینا شد دو چشم دخترش اندر زمان
هر دو دین حق پذیرفتند اندر یک مکان

گفت یا مولا روم من سوی منزل شهر شام
با خبر سازم از این معجز تمام خاص وعام

چند روزی ازکرم بنما قبول این دخترم
تا شود در آستانت او کنیز ای ذوالحشم

چند روزی بود او در منزل میر جهان
باحسین و با حسن هم زینب و کلثوم چنان

بعد مولا گفت بابش را ببر این دخترت
تا زمان عقد باشد دخترت نزد خودت

گفت یا مولا هر آنچه امر تو باشد کنم
گرچه دوری از شما سخت است اما می برم

برد با خود دخترش را سوی منزلگاه خویش
بود حال دخترش زار و حزین و دل پریش

سالها بگذشت هنده شد جوان خوش لقا
عقد او شد با کسی کو بود از اهل دغا

بعد مدتها شبی در کاخ خود او خواب دید
کز سما آید ملایک او چنین در خواب دید

راس خونین حسین را دید پر نور در ظلام
بر حسین هردم ملایک یک به یک کردند سلام

زود از خواب گران جُست هنده با حال غمین
رفت دنبال یزیدِ مرتدِ شومِ لعین

دید او در گوشه ی اشکش روان از هر دو عین
باخودش گوید مرا کاری چه باشد با حسین

گفت هنده ای لعین آخر چه کردی نابکار؟
کین چنین هستی تو شیدا وحزین و دل فگار

بود خاموش آن لعین بر لب نمی آورد سخن
لیک حال آن سگ مردود بود اندر لجن

خواست هنده از یزید مرتد شوم پلید
تا رود نزد اسیران غمین از بهر دید

گفت برو لیکن ببر با خود کنیزان بی شمار
نقشه ی شومی به سر داشت آن پلید نابکار

خواست تا او کم بیارد خاندان حیدری
ناخبر بود ذلت و عزت دهد ذات جلی

وارد مخروبه ی شد دید جمعی دل حزین
با غل و زنجیز بودند دودمان طاهرین

وقتی هنده وارد مخروبه شد زینب شناخت
سر به زیر افکند که نشناسد ورا نیکو صفات

هنده پرسید از یکی بانو که شهر تان کجاست ؟
شهر ما باشد مدینه آن دیار مصطفاست

تا شنید اسم مدینه لرزه بر جانش فتاد
یکدم از کرسی خود هنده به پایین پا نهاد

هنده گفتا من سوالی دارم از جمع شما
کس شناسد بین تان از خاندان مرتضی

شد به ناله زینب محزون زار خوش کلام
گفت آری می شناسم آل حیدر را تمام

گر بپرسی از حسین رأسش بود در تشت زر
گر زعباسم بپرسی بر سر نی کن نظر

روز عاشورا به دشت کربلای پر بلا
رأس هفتاد ودو تن کردند جدا اهل جفا

آن لعینان خدا ناترس شوم نا ثواب
آب را بستند بر آل ‍صبور بوتراب

تیر سه شعبه به حلقوم علی اصغر زدند
ضرب شمشیر وسنان بر پیکر اکبر زدند


در کنار علقمه دستان عباسم برید
تیر بر چشمش زدند آن قوم مردود پلید

گر بپرسی حال زینب گویمت من زینبم
اینکه بینی دل غمین کلثوم باشد خواهرم

چونکه بشنید هنده زد فریاد گفتا نورعین
وا اماما وا اماما واحسینا واحسین

کاش نابینا بودم هرگز نمی دیدم چنین
آل پاک مصطفی را من در این حال حزین


سامعا بشکن تو نوک خامه را زین ماجرا
کن دعا بهر ظهور قائم آل عبا

۱۳ – جوزا ۱۴۰۲

شکر خند


بهــــار است و ساقــــی بیــــــا از وفا
لبــالب نـما ساغـــــــــر مـــــــی مـــرا

بیاور خُـــــــم مـــی خُمــــــــارم صنم
خُـــــمار مــــی پاک بـــــــی غش منم

مغنی بـــیا عـشــوه و نــــــــاز کـــن
گهِ عــشــرت آمــد نـــوا ســـــاز کـــن

چمن در چمن بین شده سبز پوش
فضا مشک بیز و هـــــــوا پر خروش

بـیا ســاقیا شـــاد و خُـــرم شـــــویم
قــدم چند قــدم طــرف گلشن زنیـم

بــهار اســت و خــــــرم زمین و زمن
بــهار اســت و ســر سبز طرفِ چمن

زمان غــــم و حــزن واندُه گـــذشت
مده موسم عیـش وشـــادی ز دست

بـــیا ساقیــا ســـاغــــر مــــی بـــده
مکن دیـــــر ســاقــــــی پیاپـی بـــده

شنو چــهــچــه ی مـــرغــکــان چمن
شـده با صـفا کــوه و دشــت و دمــن

شمیم دل انگیز گــــــل یـــک طــــرف
لبالب صــراحی مُــــــل یـــک طــــرف

دلا دانی از چیست عشــــــرت فزون؟
زمقدوم کی گشته رحـــــمت فزون ؟

بـیا تــا کــــــه ســازم بــــرایت عیان
بـــود مولــــــــد خُســــرو خســــروان

شــهی کــــو بــــود ســــرور عـــالمین
بـــود نــــــام نیکوی آن شــــاه حسین

زنـــد عقلِ کـــل بوســــه بر مـــــاه او
نگــر گشته فطرس هـــــوا خــــواه او

ز شـــوقش شـــده اشــکِ شادی روان
شــده مــستِ نـــورش همـــه حوریان

شــب جــشن و شـادی ســراســر بود
شــب مــولــــد پـــــــور حیــــــدر بود

بود خــــــنده بــــر لعلِ خیــــرِ بشـــر
شکر خـــــند بــــر وجـهِ حیـــدر نگـــر

مَــلـک بهــــرِ دیــــدار او بـــــی شُــمار
فـــرود آمــــدند از ســــما ســــیل وار

بـــــود نــــــور او نــــــور ذات خــــــدا
منـــور ز نـــــــورش هـــمه مــــــاســوا

الــــهی بـــه حـــــــق نبـــی مصــطــفی
بــــه حــــــق وصـــی نبـــی مــرتـــضی

و هـــم حـــــقِ زهــــــــرا و آل کُـــــــبار
رســـــان مــهـــدی آن مــــیـر والاتبــــار

ز ســـامع خــــاطــی گـــــذر ای خــــدا
نمـــــــا رو سفیـــدش بــــه روز جــــزا

فعولن فعولن فعولن فعل
1400-11-16

پای پیاده

عجب بزم مصفا بود ، در آن وادی که من رفتم

به هر سو عشق پیدا بود ، در آن وادی که من رفتم

به عشق زاده طاها قدم می زد محبانش

ز عشقش جمله شیدا بود در آن وادی که من رفتم

میان راهیان نور کـه پیرو هم جوان یکسان

عجب شوری هویدا بود در آن وادی که من رفتم

سراپا جود و احسان و کرم یکسر عیان دیدم

نمی دانم چه مـــاوا بود در آن وادی که من رفتم

ستونها را خلایق جمله با پای پیاده می نمودند طی

مسیرش معجز آسا بود در آن وادی که من رفتم

یکی راهی ،یکی ساقی ، یکی بانی یکی باقی

به هر سو راه پیما بود در آن وادی که من رفتم

برو سامع به کوی او ولی با معرفت بنگر

گداو شاه یکجا بود در آن وادی که من رفتم

صبح قیامت

در جهان غلغله و شور و فغان می بینم

اشکِ ماتم به رخِ پیر و جوان می بینم

چه شده جن و ملک ناله و افغان دارند

قدسیان ناله کنان صیحه زنان می بینم

ضجه و شیون و ندبه به جهان است فزون

گوئیا صبح قیامت به جهان می بینم

شش جهت گشته سیه پوش ِ عزا و اندوه

هر طرف می نگرم سینه زنان می بینم

هاتفی گفت که در دشت بلا غوغا شد

راس خوبان جهان خون فشان می بینم

آه و صد آه سَرِی بر سر نی گشته بلند

خواهری را ز غمش مُویه کُنان می بینم

(سامع) از ماتمِ عظمایِ زمانْ دمْ درکش

مادری را به عزاْ تعزیه خوان می بینم

شنبه ۱۵ -۰۶ -۱۳۹۹

دوازده امامی

به دل گر ترا ذکر داور نباشد

یقین دل بغیرش منور نباشد

چو باشی به دین محمد مطیع

گذار رهت سوی سقر نباشد

چو مومن بسان خلیل نبی شو

ترا ترسی از آب و آذر نباشد

اگربیمی ازفعل زشتت نداری

یقین اعقتادت به محشر نباشد

اگرتارک واجبات خدایی

ترا صالحان یار و یاور نباشد

خوشا گرکه داری به دل حب احمد

ترا هولِ از روز آخر نباشد

اگر قاسم نار وجنت ندانی

جواز ترا مُهر حیدر نباشد

وصی بلا فصل احمد به عالم

سوای علی میرمنبر نباشد

شه صف شکن شیروشمشیر احمد

بحزمرتضی شاه صفدر نباشد

گرت بغض زهرای اطهربه دل هست

ترا آشنا آب کوثر نباشد

به دل گر نداری ولای حسن را

یقین مقتدایت پیمبر نباشد

اگر در دلت عشق شاه شهید هست

دلیلش بجز شیر مادر نباشد

شبیه حسین شو مطیع خدایت

ترا بیمی از ظلم کافر نباشد

چو هستی گرفتار درد وبلا ها

رهنده بجز آل اطهر نباشد

به قربان دین شو بسان ابوالفضل

ترا باکی از دست وپیکر نباشد

چو باشد زمین و زمان پر زماتم

به غم های زینب برابر نباشد

اگر مهر سجاد و باقر در عالم

نداری ترا حال بدتر نباشد

اگر دین و آییین جعفر ترا هست

دگرجای ترسی زکیفر نباشد

ز موسی کاظم شفایی بخواه

مثالش طبیب توانگر نباشد

ز شاه خراسان بخواه هرچه خواهی

چو موسی الرضا مهربانتر نباشد

گدای عطای جواد تقی شو

به مانند او کس عطاگر نباشد

دو صد شاه ورهبر که باشد درعالم

چو هادی مرا میر و رهبر نباشد

پناه همه بی پناهان به دوران

بغیرحسن شاه عسکر نباشد

برای امام زمانت دعا کن

بجز از دعا راه دیگر نباشد

نمودی اگر پیشه تقوا برایت

ترا (سامعا)خوف بی مر نباشد

قد هلال خمیده

مه عزا دمیده ، ناله کنان بیائيد

قد هلال خمیده ، سینه زنان بیائيد

شنیدم از هاتفی ،گفت که در دشت تف

دریای خون رسیده ، موج زنان بیائيد

گلهای گلزار عشق بهر چه پرپر شده

گلدسته را کی چیده؟ به گلستان بیایید

فریاد و آه ملک، در آسمان هوایداست

سر از قفا بریده ،صیحه زنان بیائيد

از غم داغ پسر، مادر خونین جگر

رنگ رخش پریده ، گریه کنان بیائيد

کون و مکان در عزاست، بهر سلیل نبی

در خون خود تپیده ،مویه کُنان بیائيد

دفتر خار غمت بسته نما (سامعا)

به پای دل خلیده ،دلداده گان بیائيد

سه شنبه ۱۶ ثور ۱۳۹۹

 ساقی نامه  اعیاد شعبانیه  

بده ساقيا مى که شعبان رسيد
زمان سرور محبان رسيد

در اين ماه شعبان شده باشعف
تمام زمين وزمان هرطرف


به کامم بريز زان مى کوثرى
به فرخنده جشن حسين على

بده ساقيا مى که دلدار ما
نهاده قدم بر زمين يار ما

منم مست ديدار کوى حسين
پرد مرغ روحم به سوى حسين

بده ساقيا مى که جويم حسين
شوم مست و هر لحظه گويم حسين

شده روز چارم زشعبان پديد
علمدار شاه شهيدان رسيد

بده ساقيا مى که ناز اور است
که ميلاد عباس نام اور است

بنازم به چشم و به گيسوى ¬ او
ببوسد على دست وبازوى او

در اين ماه اعظم نسيمى وزيد
شميمش به هر سو فراوان رسيد

به پنجم زشعبان شده هربلاد
تجلى زميلاد زين العباد

قدح ريز در جام ما بى شمار
کشيم باده هاى ولا بار بار

بده ساقيا مى که جشن صفا است
شب و روز ميلاد شاهان مااست

به نيمه زشعبان منور جهان
زميلاد مهدى صاحب زمان

زخمخانه حق سبوحى بيار
در هنگام ميلاد آن شاهسوار

الهى به حق رسولت نبى
به حق وصى رسولت على

و هم حق زهرا واولاد شان
بکن وصل ديدار صاحب زمان

نما عيدى ما در اين شب همين
ظهور ولى زمان را قرين

نما عفو (سامع) به روزحساب
چو گشته اورا معصيت بى حساب

بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وبلاگ

https://voca.ro/1kHOzuqYe6q0

بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وبلاگ

https://t.me/lalazaresami