شهره در کرم
کبک زرین بال طبعم باز آمد در سخن
می زند چهچه به مدح دلبر سیمین بدن
کیست آن دلبر که با مقدوم او شد نوبهار
سبز و خرم شد گلستان و چمن اندر چمن
بانک شادی می رسد از هر طرف با ساز ودف
موسم عشرت عیان شد رفت هنگام محن
بر مشام جان رسد نیکو شمیم مشکبو
بوی سنبل می وزد یا نافه مشک ختن
چیست این زیبا ریاحین بهشتی چون وزد
گوئیا پاشیده عطر گل به صحرا و دمن
هر طرف بینی چراغانی بود با زمزمه
پایکوبی و سماع بر پاست اندر انجمن
گوش دل بگشا که تا گویم ز نام دلربا
کوست آن شاهی که دارد بر همه دلها وطن
نام والایش حسن ماه دلارایش حسن
خلق زیبایش حسن هم قد رعنایش حسن
در ثنای او زبانها و بیانها عاجز اند
هست مداحش به قرآن خالق نیکو سخن
اوست شهره در کرم، باشد کریم اهلبیت
مقتدای دومین، رابعِ آل پنجتن
سامعا مدح امام مجتبی انشا نما
تاشود شعرت ثمین همچون عقیقی از یمن
رمضان ۱۸-۱۲-۱۴۰۳

