عهد شادی

گــل بیاراییــد مجـلــس را کـه نـوگـل آمــده
نــوگــل رعــنا کــه باصد شور وغلغل آمــده

صــف بیــاراییــد مســـتان ولایـــت زود زود
ســاقی مســتان عجب با ساغر و مـل آمده

عطــرآگــین شد فضای دشت وگلزار وچمن
نکــهت زیـــبا هـــــمی از بــاغ سنبــل آمده

عهد شادی وشعف شد، دور ماتم رفت رفت
هــرچــه هــمّ و غـــم بُوَد، بر ما تغافل آمده

نقــل شــادی را بپاشــــانید هر سو هرطرف
شــهد و شــیر و شکــر از بهــر تنــاول آمـده

شاه شـاهــان، حجـت یزدان ، امیر عاشقان
عتـــــرت آل محـــــمد را تســـلســل آمـده

گــوش دل اینــک سپــردن بر نــوای بلبـلان
سامعا شهــد سخن درلحــن بلبل آمـــده


۲۵-۱۱- ۱۴۰۳
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ساقی نامه

بده ساقیا باده ای از ثواب
که وجد وطرب بخشدم بی حساب

می ده که مستی به بار آورد
نه آن می که سستی به بار آورد

بده تا که کامم ز آن تر کنم
چو بلبل به نای و نوا سر کنم


غزل ها سرایم به آوای دف
گهر ریزم از طبع خود باشعف

گهِ پایکوبی و رقصیدن است
زمان سرور و خوشی کردن است


مغنی بخوان نغمه دلنوا
بزن بربط وچنگ و تار از وفا


نه تنها به روی زمین عشرت است
در افلاک بینی چنین بهجت است

ز ساقی همه ساغر مٓی ستانند
ز خود بی خودند و پیاپی ستانند

ملک دسته دسته به سوی زمین
فرو می رسند از یسار و یمین

ملک هر یکی طوف شاه می کنند
یکایک بشر وصف ماه می کنند

بود بین جن و بشر غلغله
ز وصفش به هر جا بود زمزمه

گروهی بگویند که عیسی بود
گروهی بگویند که موسی بود

عصایش ز اعجاز، ثعبان شود
محیا ز او جان بی جان شود

چه کس باشد این شاه با افتخار؟
که از مقدمش آمده نوبهار

بود این گل از گلشن مصطفی
ز ابنای زهرا و شیر خدا

به نیمه ز شعبان جهان شد جوان
زاین گل، گل افشان شده گلستان

شگفت نوگل نرگس اندر چمن
چمن شد زگل بر بدن پیراهن

امام زمان حجت کبریاست
زمین و زمان بهر او در نواست

خجسته بود بر همه مؤمنین
شب و روز میلاد آن مه جبین


بیامد که رنج و محن را برد
هم و غمِ دلها ز دلها برد

خوش اندم که بر کعبه گیرد قرار
ندای انا المهدی آید ز یار

شود باطل اندر جهان ریشه کن
بگیرد یقین حق به جایش وطن


ز بن ریشه زورمندان کَند
زجا کاخ دونان دوران کَند

بود منتقم شاه والا مقام
بگیرد ز اعدای دون انتقام


دهد تربت قبر مادر نشان
یقین سامعا بر همه مؤمنان

۱۷-۱۱-۱۴۰۳
فعولن فعولن فعولن فعل

میلاد ولی عصر ارواحنا فداه

خرم که جهان ز نو جوان شد
درد و غم ما ز دل نهان شد

بر خیز و بده تو ساقیا می
فصل خوش نوبهار عیان شد

بزم شعف و سرور بر پاست
دلشاد هماره مؤمنان شد

در مدح و صفات شاه خوبان
طبعم چه رسا و خوش بیان شد

سر زد گل نرگس معطر
خشبو همه باغ و بوستان شد

بر منتظران دهید مژده
مولود شهنشه زمان شد

بر کل جهانیان مبارک
میلاد شه زمان مبارک

آمد به زمین ولی داور
مهدی گل بوستان حیدر


صد برگ گل عبیر بشگفت
گلزارشده جهان سراسر

درنِیمَه شبی به ماه شعبان
از بیت حسن مهی زده سر

انوار جلی ز او بتابد
آفاق از او شده منور

بنهاد قدم امیر عادل
تا داد ستاند از ستمگر

بنیاد ستم ستیزِ عالم
از ریشه کند شه فلک فر

بر کل جهانیان مبارک
میلاد شه زمان مبارک

ای حجت حق ولی منان
عالم ز فراق توست زندان

غائب ز نظر تو باشی تا کی؟
سوزد دل عاشقان نالان

از بهر ظهور خود دعا کن
تا امر شود بیایی جانان

ای دارو ندار بی پناهان
وی داروی درد دردمندان


هم مونس بیکسان مضطر
دریاب ضعیف و مستمندان

از مقدمت ای امیر بر حق
آباد شود جهان ویران


بر کل جهانیان مبا ک
میلاد شه زمان مبارک

ای منجی روزگار مهدی
وی صاحب ذوالفقار مهدی

از کوچه ما ز لطف و احسان
یک شب بنما گذار مهدی

خرم بود آن زمان که آیی
بر کعبه کنی قرار مهدی

آن مرقد بانوی دوعالم
برشیعه کن آشکار مهدی


آندم شود این جهان دیجور
تابنده تر از نهار مهدی


این وعده حق بود، سامع
روزی برسد سوار مهدی

بر کل جهانیان مبا ک
میلاد شه زمان مبارک

۰۶-۱۱۰۱۴۰۳

نیمه شعبان

آمد به جهان موسم زیبای بهاران
در نیمه شعبان

سر سبز شده باغ و چمن دشت و بیابان
در نیمه شعبان

در خانه گلریز حسن نو گلی بشگفت
یک سنبلی بشگفت

عالم همه زین گل شده مشکین و گلستان
در نیمه شعبان

این گل که گل سر سبد گلشن زیباست
از گلبن زهراست

از آمدنش باغ وچمنزار گل افشان
در نیمه شعبان

به به که چه مولود سعید عجب آمد
شور و طرب آمد

ساقی به کفش باده و جام است نمایان
در نیمه شعبان

هرجا که روی جشن شعف است مهیا
با نغمه زیبا

بر شاخه گل چهچه زنان بلبل خوشخوان
درنیمه شعبان

پر نور وضیا ارض و سما گشت سراسر
از طلعت انور

از سامره خورشید نمایان شده رخشان
درنیمه شعبان

این منجی دوران یقین یوسف زهراست
او صاحب دنیا است

با آمدنش کون و مکان گشت چراغان
درنیمه شعبان

ارواح رسولان و امامان همه خرسند
از مولد دلبند

افواج ملک از فلک آیند فراوان
درنیمه شعبان

گر چند بود مولد مسعود تو پنهان
چون موسی عمران

برپاست به هرجای جهان جشن نمایان
درنیمه شعبان

عیسی نفس توست یقین دارو و درمان
بر جمله مریضان

درد همه بنما تو دوا ای شه خوبان
درنیمه شعبان

تا کی ز نظر غایبی ای خضر زمانه
ای ماه شبانه

برگیر حجاب از مه زیبای درخشان
درنیمه شعبان

بسمل شده صد دل چو دل سامع مضطر
از هجر تو دلبر

بنما تو شب تار همه صبح درخشان
در نیمه شعبان

مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

دُر فشان



شهی دارم که افسر بر سرش از خسروان دارد
که او غائب بـود اما به عالــم صد نشـان دارد

اگر خواهــی مکان او نگــر در قلــب هر مؤمن
احـــاطه هر کـجا با اذن رب در هر زمان دارد


بــود مــاهِ فــروزانش پـــسِ ابــرِ سـیاه پنهان
ولی دنیا ز نور او درخشش جــــاودان دارد

بیاید مه جبینِ ما شــبِ هجـــران سحر گردد
که اوخود بر همه هستی تسلط بی گمان دارد


دگــر نابــود می گــــردد به گیتی کاخِ استبداد
شهـی آیــد کــه صمـصام از امیر مؤمنان دارد


بگیـرد انتـــقامِ خـــونِ مظــلومانِ دشـت طف
کسی باشد کـه از شــاه رُسُل او خاندان دارد


به نیمی از مــهِ شعبان بـود میلاد مسعودش
به هر جــا بزم شـادی و ســـرورِ دلستان دارد

به حق این شب قــــدرش نما امضا ظهور او
که گیـتی در غیــــابِ او ملالِ جانستان دارد

الهــی تو رســان آن یوســفِ زهــرای مرضیه
که از خــاک بهین بانـو یقین دارم نشان دارد

بیـا سامــع بـه بـــزم عاشــقانِ حــجـتِ داور
نگر هر یــک بـرای او ز دیــــده دُرفشان دارد

دوشنبه ۳۰ -۱۱-۱۴۰۲
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
ح غ ۱۲۰

 دلبــر والا مقــام



حبـذا پــر نور شــد عالــم ز مه سیمای دوست
بیـن چه زیـبا گشــته دنیا از رخ زیبای دوست

گل فشان بیـن گلستان و عطر افشان بوستان
شــد بهار اینـک دوبار از مقــدم والای دوست

جشن عیش وبزم نوش وباده وساغر به پاست
هر طرف با ساز ودف بنگر همه شیدای دوست

صبحــــدم ســـــر زد ز بیـت میــر عسکر آفتاب
سامره شـــــد پر فروغ از طلعت اعلای دوست

مـــدعی کــی مـــــی پذیرد با گلی گلشن شود
گلســـتان گیتی شــده از یک گل رعنای دوست

میمنت بادا محــبان میر و ســرور گشته است
دلبــر والا مقــام و حـجــت یکـــــتای دوست

او عزیز انس و جن باشد به هر وقت و زمان
سامعا بر گو ز جــان تبریــک بر اعزای دوست

یکشنبه ۲۹-۱۱-۱۴۰۲

شکرین لعل





منتظر بر ره تــو همـــچو گـــدا ایستادم
خــســـروا دوری تو کــرده مـرا ناشـادم

دلـــبــرا رحــم نما لحــظه در کوچــه دل
از وفـا تـو بگــــذر زانـکه غمیـن افتادم

شکرین لعل تو شــیرین بـود ای شیرینم
از فــراق تو شـــدم کوه کــــن و فرهادم

عندلیــــب سخــنم شــــور و فغـانی دارد
هر سحر سوی ســـما می رود این فریادم

می زنم دم ز صفات تو به هر جا صنما
مدح تـــو کرده مــرا در همه جــا آزادم

گــر تو آیـــی بکنم جان خــــودم قربانت
مثـل پـروانـه بـه دور تـو بگـــردم شادم

سامع یک روز بــــده بر مــن شیدا مژده
مژده ی آمــدن یـــــار و مـــبــارکبــادم

شنبه ۲۸-۱۱-۱۴۰۲
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

شهنشاهِ زمانه

شعر شماره ۱۳۴

صبحم زشعف طرف چمن رهگذر افتاد
از نعـــرهِ بلبل به دل و جـان اثر افتاد

آمـد بـه جهــان فـصل بهار گـل وسـنبل
پیراهــنِ زرد از تـــن باغ وشـجر افتاد

به به چه عجب فصل طـرب آمده جانا
بر خیز دیگـر موسـم غـم از نظــر افتاد

بر گـوی به سـاقی کـه دمی خم می آور
مخمورِ می ام فکرِ می اینک به سر افتاد

دانیکه ز چی گشته فضا روشن و پر نور
آن پـرده ی ابــــر از رخ سیما قمر افتاد

آمـد بـه گـلـستانِ جـهان نـوگـلِ نرگـس
از مقـدم او زیـب و صفـای دگر افتاد

آمد بـه سـرای حسـن عـسـکری یک مـــه
از حسن رخش شعشعه بر بحر وبر افتاد

یارب بنــمـا عیـدیِّ مـا در شـــب مولـود
تعجیـلِ فـرج راکه به عالــــم شرر افتاد

شهـد و شکـر است مـدحِ شهنشاهِ زمانه
سامع ز صفاتش به غزل ها شکــر افتاد

جمعه ۱۴۰۲/۱۱/۲۷
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

ولی عصر


ای زینــت و آذیــــن گلســتان خوش آمدی
وی عطر بخشِ سنبل و ریحان خوش آمدی

بـلــبـل بــرای وصــل تـــو دارد نــوای چـند
نــای و نـوای بلبل خوشخوان خوش آمدی

از مقـــدم بـهار تــو چنـدیــن بـهـار شــد
ای نــوبــهار گلــشن خــوبـــان خوش آمدی

میــلاد تو چـو موســی عمــران خفی بود
موسی صفت به طور، خرامان خوش آمدی

یابن الحـــسن، زاده زهـــرا ،ولــــی عــصر
قائــم مقــام ختــم رســولان خوش آمدی

در بـــزم عاشـقان ، تــو بیــا سامــعا بگــو
ای نازنـیــن و دلـــبر مســتان خوش آمدی

دوشنبه ۲۳-۱۱-۱۴۰۲

منتظر

ای مهربان بیا به دلم غم نشسته است

آیینه از فــراق تــو دلــبر شکــسته است

میــر هـــدا و هـــادی و رهبر به ما تویی

راه بغیر راه تو بن بســت و بســته است

دلبســتگی به توســت مرا ای ولـی حق

غیــر از ره ولای تو پایـم گســسته است

در گلســـتان گــل تو قــدم زن ببیـن ببـین

گل‌های رنگ رنگ چمن دسته دسته است

باران لطف توســت کـــه بر ما رسد چنین

زآلــودگی معصیــــتم روح شــسته است

از بــار معصیــت شـده پشتم به سان دال

از کثــرت گــناه مــرا قلـــب خســته است

ای منتــظر کــه خلـــق جهــان است منتظر

باز آ که سامع هم به وصالت نشسته است

پیرِ می فروش

در نیمه شعبان مهی زیبا لقا آمد ‍پدید

آن مهوش زیبا نگار رعنا قبا آمد پدید

درسامره خورشید وجه، تابید در بیت حسن

در گلشن نرگس نگر میر هدا آمد پدید

عالم سراپا نور شد از طلعت ماه رخش

زیرا که بر روی زمین آن دلربا آمد پدید

دی رفت و آمد نوبهار موج گل است در لاله زار

ای بی قرارانِ فگار، غمخوارِ ما آمد پدید

از مقدمِ یک گل شده است گیتی گلستان سربه‌ سر

بر شاخِ گل بلبل ببین با صد نوا آمد پدید

دوشینه پیرِ می فروش ساغر به دست وخم به دوش

با صد نوید و هم سروش از می سرا آمد پدید

ساز ونوا آغاز کن مطرب تو عشرت ساز کن

مهرش بیا ابرازکن نخل ولا آمد پدید

صد حاتمِ طایی گدا بر خوانِ احسانش بود

کانِ کرم ،بحرِ سخا، میرِ عطا آمد پدید

خیلِ سلاطین بر زمین افسر ز سر بنهادند

هر یک بدرگاهِ امیر همچون گدا آمد پدید

بر مؤمنین مُنتَظِر اینک رسانید این خبر

میرِ زمان آن منتَظَر شمس الضحیٰ آمد پدید

او حجتِ داوربود هم وارثِ سرور بود

ذُرِّیَّه ی حیدر بود آن مقتدا آمد پدید

باشد خریدارِ مهش صد یوسفِ مصری به صف

آن ماه لقا آن دلربا آن آشنا آمد پدید

ای راهیان راهِ دین وی سالکان این زمین

ای بینوایانِ حزین آن رهنما آمد پدید

از جابران و ظالمان با دست و تیغ حیدری

او حق ستانی می کند، محوِ جفا آمد پدید

کاخِ ستمگر را کند از بیخ وبن یکسر خراب

در یدِ بیضایش عصا موسی آسا آمد ‍پدید

درمان شود درد و غمی باهر دم عیسای او

باشد طبیب درد ما، دارالشفا آمد ‍پدید

او طالب خون حسین است و همه اصحاب او

آن قائم آل عبا مشکل گشا آمد ‍‍پدید

آمد براتِ عاصیان سامع شتابان رو به صف

تا او شود شافع ترا آن با سخا آمد پدید

دوشنبه1- دلو 1402

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

منجی عالم





درد هجرانش به سینه دائم است
دیده از بهرش به هر سو عازم است

کی شود یارم بیاید از سفر
این دلم مغموم برای قائم است

هر سبا و هر مساء خوانم ورا
زود بیاید چون ظهورش لازم است

ریشه ظلم و ستم سازد خراب
حاکم دهر و دیاری ظالم است

فقر و تنگدستی فراوان گشته است
مردم اینجا ناتوان چون صائم است

یا الهی کن شتاب اندر ظهور
او امید بی کسان مسلم است

منجی عالم رسد سامع بدان
او ز حال و درد دوران عالم است

جمعه ۵-۱۱- ۱۴۰۲.
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

گل نرگس


بازآ که تویی ماه فروزان شبانه
مشتاق وصال تو بود چشم زمانه


بر دار ز رخسارِ مهت پردهِ غیبت
ای گوهر زیبای درخشانِ خزانه

ایام جوانی بگذشت ای گل نرگس
چون آب روان است بهین عمر روانه

باز آ تو بهارا که خزان گشت گلستان
ای رونق بوستان و چمنزار جوانه

عالم همه در راه تو بنشسته کی آیی؟
ای منجی عالم تو بیا جانب خانه

گلزار نما مثل خلیل آتش سوزان
بنگرکه زند آتشِ بیداد زبانه

مرغِ غزلِ باغِ دلِ سامعِ شیدا
بالک بزند بهرِ وصال تو یگانه

یکشنبه ۷-۱۱-۱۴۰۲
مفعول مفاعیل مفاعیل

هلال خوشی



بده ساقی از مرحمت می را
ز خمِ ولا ده پیاپی مرا

شده موسمِ عیش و شادی و نوش
بنوشان مرا دُردی از جامِ باقی دوش

هلالِ خوشی سر زده با شعف
گل و سنبل است هر کجا هر طرف

مهی با سرور و عجب جلوه کرد
مبارک مهی با طرب جلوه کرد

نسیمِ بهاری به گلشن وزید
شمیمش چه خوشبو به هر سو رسید

به روز سوم زین مه آمد نوید
امام سوم، ابن حیدر رسید

گل لاله آمد به طرفِ چمن
چمن در چمن شد همه گل به تن


گلی در گلستان احمد شگفت
نبی وصف شأنش به منبر بگفت

گل لاله باشد حسین علی
شده از قدومش جهان منجلی


حسین جان من باشد ای عاشقان
من از آن او باشدم مؤمنان

محبش به محشر بود رو سفید
عدویش به سقر بود نا امید

شب چهارمِ این مهی دلپذیر
بیامد علمدارِ شیرِ دلیر

ابوالفضلِ نام آور با وقار
یل ِعرصه ,چون بابِ خود نامدار

بر آورده از او هوائج شده است
اورا نام باب الهوائج شده است

بود ساقیِ تشنگانِ حرم
بود تشنه لب باوفا محترم

وفا خود بود ماتِ آن ذوالوفا
بود غازیِ نامدارِ غزا


شبِ پنجمِ ماهِ شعبان رسید
فروغ رخِ ماه تابان رسید

نگر نوگلی پا به گیتی نهاد
به دل مهرِ دلبر دو چندان فتاد

امام چهارم شهِ عالمین
علی نورِ چشمان مولا حسین


بود پیشوای همه زاهدان
بود زینتِ عابدان جهان

سراسر بود ماهِ شعبان سرور
بود جشنِ شادی وعیش و شعور


به نیمِ بهین ماهِ شعبان عشق
رسد ماهِ پر نورِ تابانِ عشق

ولی خداوندِ حی ودود
بر او تا به صبحِ قیامت درود

امام زمان وارثِ مصطفی
بود زادهِ شاهِ خیبر گشا

خجسته بود مولدِ آن امام
مبارک بر اولادِ آدم تمام


بده برمحبانِ مولا خبر
که شامِ سیاهِ ستم شد سحر

مبارک بگو سامعا بر همه
که آمد عزیز دل فاطمه

الهی به حق امامان دهر
مکن از دل ما ولایت بدر

دوشنبه ۰۸-۱۱-۱۴۰۲

فعولن فعولن فعولن فعل
(متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)

مزار بی چراغ

بیاید یوسفِ زهرا جهان این سان نمی ماند

غم و رنج و محن بر عالمِ احزان نمی ماند

شبِ تارِ جهان با مقدمش یکدم سحر گردد

شبِ دیجورِ ظلمانی چنان جریان نمی ماند

بهارِ گلشنِ هستی بیا گلشن خزان گشته است

تو آیی تا ابد گلشن چنین ویران نمی ماند

بود مشتاقِ دیدارت همه جن وبشر یکسر

شوی ظاهر دیگر هجر و غمِ هجران نمی ماند

نظامِ چرخشِ افلاک هم چشم انتظارِ توست

بغیرِ طلعت رخسارِ تو تابان نمی ماند

شده وارون لباسِ اقدسِ دینِ مبینِ حق

توآیی مظهرِ حق راهِ ما پنهان نمی ماند

به داد بی کسانِ زارِ مظلومان رسی روزی

دگر ظلم وستم در دهر تا پایان نمی ماند

قصاصِ خونِ مظلومان بگیری از ستمکاران

به عالم قاتلانِ خون جانبازان نمی ماند

به مشتاقان نشانِ قبرِ مادر را دهی ای شاه

مزارِ بی چراغِ مادرت پنهان نمی ماند

شتابی کن الهی بر ظهورِ حضرتِ غائب

دیگر سامع کسی با دیدهِ گریان نمی ماند

دوشنبه ۰۹-۱۱-۱۴۰۲

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

منجی دوران



ای مرا دلبر بیا عمرم به پایان می رسد
گر بیایی بر تن بی جان من جان می رسد

#روز من #شب شد ز هجرت ای #گل بی #خار من
کی تو آیی؟ درد هجرانت فراوان می رسد

# تلخ باشد زندگی کردن بدون تو عزیز
کن تو #شیرین زندگی تا جان به جانان می رسد

#دوست و #دشمن می زنند طعنه مرا از هجر تو
با وصالت این دلم هر دم به سامان می رسد

این شب دیجور بنما روز روشن بهر من
#دیر یا #زود این همه دردم به درمان می رسد

#نیک و #بد گویند اگر بیگانگان پروای نیست

طعنه و پیغاره بر من ز #آشنایان می رسد

(سامعا) بنما #سکوت اینک ز جور این و آن
در دلت #فریاد کن، منجی دوران می رسد

۰۶-۱۰-۱۴۰۲

قمر آسا

در این دنیا پی دلدار خود بیمار گردیدم
به هر سو بهر دیدار وصال یار رنجیدم

نه از یارم خبر آید نه از یارم خبر دارم
من شیدا سرگشته به خون دیده غلتیدم

دل پروانه ام سوزد چو شمع از دوری معشوق
چه سوزش سوزش درد آور هجران را دیدم

به یاد او بودم در خواب دیدم محفل زیباست
در آن محفل چو دیدم چهره گلنار خندیدم

قمر آسا پس ابری نهان گردیده ماه ی او
ز کاس زهر دوری اش ندانستم چو نوشیدم

به هر شام و سحر باشد سرشک دیده ام جاری
به خونین اشک من سوگند ز هم وغم ترکیدم

خزان هجر نمی ماند بهار وصل می آید
خبرهای خوشی را سامعا بسیار بشنیدم

درد فراق




دلبر برای دیدن تو عمر من کم است
کی می شود تو آی و یاد تو هر دم است

فصل بهار عمر من اینک خزان شدست
دل در وصال روی تو با حزن و ماتم است

شمشاد من بیا که ز درد فراق تو
پژمرده گلستان و چمنزار عالم است

چشم انتظار مقدم تو عاشقان همه
افکن ز چهره پرده که دلها پر از غم است

فرش رهت دو دیده سامع بود بیا
هر جا بغیر بودِ تو جانا جهنم است


مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
۱۷-۰۹-۱۴۰۲

زیب گلستان


بیا ای قائــــــــــــــم آل پیامبر
بیا ای زادۀ زهرای اطهر

بیا از مقدمـــت آیـــد بهاران
بیا گیتی ز تو گــــردد فروزان
تویی زیب گلستان در گلستان
بیا رونق ببخش این باغ وبستان

بیا ای قائــــــــــــــم آل پیامبر
بیا ای زادۀ زهرای اطهر

بیا از دوریت گلشن خزان است
نه شورِ در نوای مرغگان است
نه خنده بر لب غنچه عیان است
بیا از هجر تو شادی نهان است

بیا ای قائــــــــــــــم آل پیامبر
بیا ای زادۀ زهرای اطهر

بیا ای وارث تیــــغ دو پیکر
بیا ای زاده شــــیـــــر دلاور
شده حاکم به دهرخصم ستمگر
بیا ویــــــران نـــُما کاخ جفاگر

بیا ای قائــــــــــــــم آل پیامبر
بیا ای زادۀ زهرای اطهر

بیا وصلت کند دردم مداوا
بیا از هـــجرتو مُردم مولا
دل خونین ما خون است آقا
بیا جلـــــوه نما ای ماه زیبا

بیا ای قائــــــــــــــم آل پیامبر
بیا ای زادۀ زهرای اطهر

بیا جانا که احزان است دلهــا
بیا دردی فراوان است هرجا
بخوان سامع دعای العجل را
که آیــد از پس پرده دل آرا

بیا ای قائــــــــــــــم آل پیامبر
بیا ای زادۀ زهرای اطهر
16-حوت-1401

مفاعیلن مفاعیلن فعولن

https://fb.watch/jgVvRbR8dn/

منظر گلستان

بگو بـــه ساقی گــــــشا سرخُـــــــم کــه آمده موسم بهاران

لبالب از می نما تو ساغـــــر بــــــده به دُردی کشان دوران

بیــــا مغنی بـــــزن به تـــــاری کــه تا برد رنج وغم ز دلها

نوای عشرت نما تو آغــاز که جـمع رنـدان شود غزل خوان

دلا بـــیا تارویـــــــم به بوســتان به سیل ســروِ سهی خرامان

چه خوش بود منظر گلستان چه خوش بود سیل خیل مرغان

چمن چمن بین شدســت سرسبز دمن دمن بین شدست خرم

سمن سمن بین شدسـت غنچه گلان گلان بین شدسـت خندان

نگر تو قمری به نعره یکـــسو نگر تو تیهو به چهچه یکــسو

نگر به بلبــــل به شور وغلـــغل پرد زشــاخِ به شاخساران

زنگـــهت گــل زبوی ســــنبل شــــده معطر جهان سراسر

وزد نســـیم خوش بهاران وزد شمـــــیم خــــــوش گلستان

سحر ز دامــــان پاک نرگس به ســـــامره کرد طلوع آفتاب

چه با صفا سر زده به عــــــــالم امام بر حق به نیم شعبان

چه مه جمالی چه خوش خصالی چه با کمالی چه بی مثالی

فروغ زیبای ماه حـــــسنش نمود روشـــــــن زمین و آسمان

نهاد به عــــالم قـــــدم که مرحــــم نهد بـــه دلهای زار پرغم

کند منظم جهانِ بی نظــــــم ولــــی ذات خــــــــــــدای منان

به پشتِ ســـــر در نمازِ مولا مســـــیح اقامــــه کند نمازش

به پیش رو خضرِ غاشیه دار کـــــــند امامت نماز دوران

ستمگـــران را کند نــــگون سربگیرد او داد بیـــــــکسان را

دیگرنه بینــی به دهر هرگز نه جور ظالم نه جنگ عدوان

بیاید آخر به جای خود حــــق اثــــر ز باطل دیگر نه ماند

جهان بی عدل شود پر از عــــــدل کند حکومت ولی یزدان

دهد نشــــانیِ قبرِ زهـــــــرا به شیعیان فـــــــــگار مضطر

بگیرد آن گــــــاه ز دشمــنان انتقام هفتــــاد ودوشهیدان

سحر تو سامع بخوان دعــای فرج برای ظــــــــهورسرور

که تا نماید ز لطف و احسان قرین ظهورش خدای سبحان

ماه زهرا

ساقـیا بــرخیــز جــــام مـــــی بیاور از ثــــواب

تاکشم سر مست گـــــــردم زان می گلگون ناب

ای مغنی نغــمه شــــــادی بیـــــــا آغـــــاز کن

مطــــــــربا چنـــگی بزن برتار و تنبور ورباب

دور دور شــــادی اســـت وگاه گاهِ عیش ونوش

آی و ســــاقی تا رویم سوی گلستان بـــــا شتاب

دیدن گل صوت بلبل بوی سنبل بس خوش است

ســوی باغ وراغ بنگر منـظر گل بـــــی حساب

سبز وخرم گشته کـوه و دشت و صحرا و چمن

دسته دسته بیـــن بنشفه غنچه غنچه بیـــن گلاب

نـــوبهار است و گـــل نرگس هویدا گشته است

بهر دیــــدار رخــــش گیتـی بود بـــی تاب تاب

صبح امروز عــــالم دیــــجور گشته پـــــر زنور

درچنین روزی ز ســـامـــره درخشــــــید آفتاب

ماه بــــزم عرشیان در خانـــــــه نرگــــــس دمید

از فروغ طلعتش روشـــــــن دل پــــــیر وشباب

نیمه شعبـــــان شـــــده هنـــــگام مولـــــود شهی

کو بود ختم امــــــامــــان خســــرو عالــیجناب

آمـــده آن شـــاه که شاهان بر درش باشند غلام

آمده تا هـــــم کند آبـــــاد این دهــــر خــــــراب

آدم و نــــوح و خلــــیل و خضر والیاس هریکی

منتظر باشــــند بهر مقدمـــــش از شیخ و شاب

آمـــــده تا مثل مـــــوسی با یــــد بیـــــضای خود

ریشه فرعونیــــان را او کــــند یک ســــر یباب

صد چو یوســف بر سـربازار حسنـــش مشتری

ماه رخــسارش کنــــد در بزم خوبــــــان انقلاب

دیده یعقــوب دوران از فراغـــش گشـــــــته کور

از برای هــــجرِ هجرانش بــــــود دلهــــا کباب

انتظـــاری ها کند عیــــسی ابن مریـــم در سماء

تا که گیــــرد مـــاه زهـــرا از رخش یکدم نقاب

مـــی کند نابود باطـــــل حــــــق هویدا می شود

از شـــعاع تیغ او ظـــــالم شود در اضــــطراب

بهر داد بــی کـــسان خون جــــــگر آید شهــــی

با قدومــــش هم ببارد آب رحــــــمت از سحاب

انتقام خـــــون مظــــلومان بگــــیرد از ظــــلام

گردن اعــدای جـــــدِ خود نهـــد انــــــدر طناب

مؤمنان پاداش شـــــــان گردد ثواب اندر ثواب

مشرکان پاداش شــــان گردد عذاب اندر عذاب

سامع مسکین صفت خوانــــــــــد دعای العجل

بارالها ازکرم فرمــــــــــا دعـــــایش مستجاب

تاریخ ۲۳ دلو ۱۴۰۱

گل نرگس

(هوالله)
سـاقیـــا بر خیز کـــامــد مــوســم عشرت عیـــان
مــی بـــده ســـاقــی پیاپی شــاد کن روح و روان

مطــــربا چنـــگی بـــزن ســـاز و نــــوا آغاز کن
کـــامده فصل بهــارو ســــــبز گشـــته بوستـــــان

بــوی یــــاس وزنبق ونـــرگس وزد درهر طرف
نغمه هـــــای دل نوازی مـــــی رسد از مرغکان

بین بنفشــه دستــــه دستـــه بین سمن در هر چمن
از هـــوای نوبـــهاری گشته بوســـتان گل فشـــان

بر تن کـــــــوه و دمـــن باشــــــد لباس اخـــضری
منـــظر گــــــل شـــــاد مــی دارد دل پیر و جـــوان

روز نــــوروز است؟ نِـــــــــه این نیمه شعبان بود
نیمۀ شعبان چه روزی اســــــــت ؟می دارش بیان

در چنین روزی ز ســــامره طــلوع کــــرد آفتاب
از فـــروغ او منور بــین شده کــــــــون و مـــکان

صبحدم از دامـــــن نرگس گــــــــــــــلی پیدا شده
ازقدومش گشته عالــــم مشــــک بیز و گلســـــتان

ماه بـــــــزم عرشیان از آســمان ســـــوی زمــین
در سرای عســــکری آمد امــــام انـــس و جــــان

نیمه گشته مــاه احمد جــــشن هـا بر پا شده است
پایکوبـــــــی در ســـــما دارد همــــــــه کروبیان

گشته نــازل از ســــما امـــروز افـــــواج مــلک
از بــرای طــــــــوف قنداق شـــه آخـــر زمـــان

مرغ روح امشـــب زشـــادی وشعف پر می زند
ســــوی جشن بـــــــزم میـــــــلاد شهنشاه زمان

ای محبــــان ولا بـــــــادا مـبـــــارک بــــر همه
لیله ی مولــــــود مســـــعود امــــــیر عاشـــــقان

مـاه محفل هـــــا دمیده جشـــن ها بـــر پــــا کنید
یوســـف زهــــــــرا رسیده آن امیــــــد شیعـــیان

صـــد چو یوســـف از پـــی حسنش خریدار آمده
خلق و خـــوی مصطفی درجســـم او باشـد نهان

از بهــــار مقدمش عــــالم گلســـتان گــشته است
گلبن رخـــــــسار زیـــبایش کند محــــو خــــزان

اوبود جــــــــان همه جــــــان همه قربـــــــان او
جایـــــگاه حب او باشـــــــد دلان مؤمنــــــــــان

اوطبیب درد هــــــــا و مرهم دلهــــــــای ماست
او بود یـــــــار ضعیــــــف و مستمند و بیکـسان
چونــــکه آید حـــق ،شود نــابود باطــل از زمین
می کشد او خــط بطلان بـــر تمـــام مشرکـــــان


آفتـــاب عارضش از پشــت ابــــر آیـــــد بیرون
داغ هجــــرانش بر آیـــد از دل شیــــدای مــــان

گر شود ظاهـر امــام جن وانس و وحش و طیر
شیـــر با آهو نمـــاید جــــا انــــــدر یک مکـــان

بارالـــها از کـــــــرم بنما ظهــــورش را قــــرین
تا شـــود گیتــی صفا از ظــــلم و جــــور دشمنان

یا امــام العصر عصر مــا شده یکــــسر خــــراب
پای بر مرکــب بِنِه ای صاحب عصـر و زمان

بی سبب هر جـــا بریزد خــــون مظلومـــان دهر
شد فزون از حــد ستیز خصـــم دون بـــر پیروان

قائما باز آ بـــــرای داد خواهـــــــــی از کــــرم
انتقام خـــــون مظلومـــــان بگیــــر از ظالمـــان

بحــر ظــلم دشمنــان دارد تلاطــــــــم ها فزون
ده نجـــات امـــــــت جــــدت ز طوفـــــان زمان

ای ید بیضای حــق بـــردار از معــــجز عــصا
همچو موســـی آی و برکـــن ریشـــــه فرعونیان

ای دمـــــت احیا گــــر ایــــن کــــــره خاکی بیا
حضرت عیـــسی بـرایـــــت منتظر در آســـمان

بی گمان خضـــر نبـــی هم تشـــنه دیدار توست
مـی کند لحــــظه شمـــاری ای شــــه والا مکان

تشنۀ دیــــــــدار روی حضـــرتت برنــا و پـــیر
با رخ زیــبا نـــــــــما ســـیراب جمــــع تشنگان

ای وصــــی آخـــــر شاه رســــــــــل مولا بیــــا
منتظر خیرالـــــورا باشـــــــد برایــــت در جنان

مرقد بانـــــــوی عـــــــالم تا بـــــکی پنهان بود
تربــــت پـــــاکش بــــده برعاشــــقانش تو نشان

خون هفتاد و دو تــــن در کربـــــلا جوشد هنوز
باز آی و انتقام خـــــــــون جــــدت خود ستان

سامــعا صــــبح ظهـور حضـــرتش باشــــد قرین
از فــــروغ او شـــود روشــن شــب تار جــــهان

۱۴۰۰-۱۲-۱۷

با نوای حیدر علی

برای مشاهده ویدو کلیک کنید👇

https://fb.watch/jgVIRT7VuO/

طلعت ماه

صبحدم دیدم گلستان در گلستان منتظر
بهررخسار گل خورشید تابان منتظر

ازسرِ سروِ سهی آمد به گوشم نغمه ها
عندلیب و قمری و کبکِ خرامان منتظر

سبزه وگل دشت وصحرا وچمن اندرچمن
لاله و یاس و شقایق غنچه خندان منتظر

درکنارِبحر می دیدم خروشان چشمه ها
جوشِ آب وموج ها از بهرِ طوفان منتظر

بر درِ میخانه رفتم تا ببینم می کشان
ساقی ومیخانه وبربط نوازان منتظر

همچو وامق واله وشیدا پی عذرای خویش
می روم هر سو ولی با حال ویران منتظر


از پی دلدار می گشتم به مسجد هر طرف
واعظ و عامی بدیدم جان نثاران منتظر

انس وجن تنها ندارند چشم از بهر ظهور
در سما کروبیان از بهر جانان منتظر

عرش وفرش وکرسی ولوح و قلم در انتظار
گردش چرخ و فلک بنگر شتابان منتظر

آدم ونوح وخلیل وشیث وموسی وخضر
با جمیع انبیاء لحظه شماران منتظر

عیسی گردون نشین در آسمان چارمین
از برای مقدمِ سلطان دوران منتظر

تا شودنابود باطل حق بیاید جای خود
در جنان خیرالبشر ختم رسولان منتظر

زهره زهرای اطهر بانوی خلد برین
از برای طلعت ماه فروزان منتظر

‍‍ دیده ما کی فتد بر نرگس شهلای تو
پرده بردار از رخت جمع محبان منتظر


ای بهار گلشنِ زیبای گیتی جلوه کن
بیدلانِ زار محزون ،دل پریشان منتظر

این جهان از ظلم اعدای دنی گردیده شب
وین شب دیجور بهر صبح رخشان منتظر

لاله گون گردیده محراب نماز از جور دون
از برای منتقم خون شهیدان منتظر

بهر داد بیکسانِ خون جگر شاها بیا
بی انیسانْ مستمندانْ بینوایان منتظر

برتنِ اسلام وارون شد لباسِ اقدسش
دین و آیینِ مبینِ حی سبحان منتظر

بهر ظاهر گشتنِ منجی موعودِ بشر
سالکان وپیروان خیل ادیان منتظر

ریشۀ ظلم وستم بنما خراب از بیخ وبُن
از برای داد خواهی داد خواهان منتظر


محو بنما نسل فرعون پلید از روی خاک
در ید بیضا عصا موسی بن عمران منتظر

تابه کی باشد گلستان بقیع این سان خزان
در مدینه مرقد پاک امامان منتظر

جسم هفتاد ودو تن در خاک پاک نینوا
ازبرای خون ستانی پاکبازان منتظر

کی شود گیری تو یوسف از رخت یکدم نقاب
صد چو یعقوب از برایت چشم گریان منتظر

(سامعا)در نظم تو هرگز نگنجد مدح او
در جنان داود بهرش مدح گویان منتظر

27-10-1400

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
-u- --u- --u- --u-

دیدار جانان

مرا درديست اندر دل که ديگرنيست درمانش دواى درد بـاشد لمحه ي ديـدار جانانش

عجب سوزيست اين سوزش که جانم سوخت از سوزش ز هجر او شده جانم سراپا شمع سوزانش

بيايد يار دلجويم قدم هايش به هر ديـده کنم اين خانه دل را براى او چراغانش

اگر روزى بببينم مه جمال بى قرين او دو چشمم را کنم فرش رۀ‌ مقدوم خوبانش

بيابم ره به کوى او نشينم پيش روى او بببينم خال روى او بنازم صوت قرآنش

يقين دارم که روزى آيد ان يار سفر کرده شود از پردۀ غيبت برون با حکم يزدانش

شب ديجور وظلمانى ما اخر سحرگردد شود کاخ ستم نابود ازموج خروشانش

بود با مهراو قلبم منور چون شب چارده مکن اى دل رها مهرش بشو هرلمحه جويانش

هزاران يوسف مصرى خريدار جمال او تمام آفرينش مات رخسار فروزانش

بگردد کلبه احزان گلستان از قدوم او شود عالم منظم از شکوه وشوکت وشانش

برو(سامع ) برو با پاى سر سوى حريم او

مصفا کن درون دل بشو خاک بيابانش

سه شنبه، ۲۹ حوت (١٢) ۱۳۹۶

پرده بردار

چـــه شود برفگنی از رخ جانانه نقاب

ز خیال قد بــــــالای تو دلها است کباب

تشنه ء دیدن سیمای نکويــــــت هستیم

پرده بردار و فکن از رخ دردانه حجاب

پرتوی نور رخت را به چمن باز ببخش

گرنبخشی گل و گلزار خزان استُ خراب

کــی می آیی ؟ ز پس پرده غیبت ،بیرون

شـــــــب دیجور سحر کن تو بیا ماه بتاب

ظلم و بـــــی دادی کفار زحد افزون گشت

مصلحا داد ستان بــــــــاز بیا بهر عقاب

همه با درد پــــــــی دارو درمان تو ايــم

ای طبیبا تو مـــداوا بکن این حال مصاب

(سامع) از خود بدر آ ،کلبه دل پاک بدار

گر بخواهی که شود کلبۀ دل جای جناب

تشنهء دیدار

یوسفا جلوه نما تشنهء دیدار تو ایم
همچو یعقوب گرفتار شب تار تو ایم
کی شود پرده ز رخسار نیکو برداری
ما چو پروانه نثار شمع رخسار تو ایم
مشک اشک ز غم هجر تو خون آلود است
پرده بردار ز رخسار خریــــدار تو ایم
دل احبــاب تو محزون زفراقت شده است
ای طبیبا تـو بیا خسته و بیمار تو ایم
قائما از پی تعمیر جهــــــــان باز بیا
ما هـم از پیر و جوان یار فداکار تو ايم
تـــو بیا بهر سخن غنچه دهن باز گشا
مــا زجان(سامع ) گفتارگهربار تو ایم

سید مصطفی سامع

بیتاب یار


از هجر تو بيتابم ديوانه چـــو ديوانه
دنبال تو مىگردم کاشــانه به کشانه
از بهر وصال تو سرگشته منم هرسو
اندر پى تو هستم زيـن خـــانه به ان خانه

از ساغرعشق تو مســــتانه ومخمورم
چون باده کشان بى خود ميخانه به ميخانه

در بزم وصال تو اى جان جهان من
يک ساغرنابت به خمخانه ز خمخانه

اى ابر مشو حائل بين من وخورشيدم
تابنگرمش يک دم جانانه چو جانانه

اى يار بيا يکبار ازکوجهء ما بگذر
تا هر نفسم باشد شکرانه به شکرانه
با آمــــدنت گردد آئينه دلها صاف
آباد شــــــود جانم ویرانه به ویرانه

صحراى کوير دل باياد تو سيراب است
اين الفت تو در دل اشيانه به اشيانه

اى شمع فروزانم وى نور دوچشمانم
گردم به فـــداى تو پروانه چو پروانه

من (سامع) محزونم افسرده ودلخونم
بنما نظرى بر عبد شاهانه چو شاهانه

 ساقی نامه  اعیاد شعبانیه  

بده ساقيا مى که شعبان رسيد
زمان سرور محبان رسيد

در اين ماه شعبان شده باشعف
تمام زمين وزمان هرطرف


به کامم بريز زان مى کوثرى
به فرخنده جشن حسين على

بده ساقيا مى که دلدار ما
نهاده قدم بر زمين يار ما

منم مست ديدار کوى حسين
پرد مرغ روحم به سوى حسين

بده ساقيا مى که جويم حسين
شوم مست و هر لحظه گويم حسين

شده روز چارم زشعبان پديد
علمدار شاه شهيدان رسيد

بده ساقيا مى که ناز اور است
که ميلاد عباس نام اور است

بنازم به چشم و به گيسوى ¬ او
ببوسد على دست وبازوى او

در اين ماه اعظم نسيمى وزيد
شميمش به هر سو فراوان رسيد

به پنجم زشعبان شده هربلاد
تجلى زميلاد زين العباد

قدح ريز در جام ما بى شمار
کشيم باده هاى ولا بار بار

بده ساقيا مى که جشن صفا است
شب و روز ميلاد شاهان مااست

به نيمه زشعبان منور جهان
زميلاد مهدى صاحب زمان

زخمخانه حق سبوحى بيار
در هنگام ميلاد آن شاهسوار

الهى به حق رسولت نبى
به حق وصى رسولت على

و هم حق زهرا واولاد شان
بکن وصل ديدار صاحب زمان

نما عيدى ما در اين شب همين
ظهور ولى زمان را قرين

نما عفو (سامع) به روزحساب
چو گشته اورا معصيت بى حساب

وصال حضرت ولى عصر (عج)


اى وصال حضرتــت درد فراوان را دوا
وز فراقت جان مشتاقان به لب آمد شها

روز تاريک جهان بامقدمت روشن شــود¬
چشــم ما در انتظـارت الـعجل مهــدى بيـا

ديده هاى منتظِر از دوريت همچون شفق
جـان نثار عارضت اى قــائــم آل عــــبا

تا بکى در پرده ى غيبت نهانى روزو شب
چهره بنما يوسفا عــــــــالم خــريـــدارشما

ظلم وبى دادى به هردهروديارازحد فزون
با ظهورت مى شود اين عالم هستى صفا

ديده ى يعقوب عالم شد سفيد ازهجر تو
چشم نابيناى ما با جلوه ات بينا نما

لحظه لحظه ميشود اين عمرنـــــاچيزم تمام
کى شود اى ناجيى هر مستمند بيـــــنم ترا

اى خوشـــا روزى ببينم ان جمال انورت
مى کشم خاک قدومت بر دوچشمم بارها

اى سپهر عدل و مصباحِ يقين يابن الحسن
وى طفيل هستى ات دنيا و هم عقباى مــا

هرشبى از نيمه شعبان ز يمــن مقدمت
تاسحر باران رحمت ميشـود بــر روح ما

فوج فوج ودسته دسته بر زمين ايد ملک
رحمت حق تا طلوع فجر باشد هرکجا

درشب فرخنده ميلادت امام انس وجان
عاشقان است تا سحردرمدح و اوصاف شما

بارالها حـــــق خـــــــتم النبياء و آل او
برگ تعجيل ظهـــورمهديت امضاء نما

(سامع) بيچاره بخشا اى کريم مهربان
حرمت زهراى اطهر دختر خيرالورا

مداح: قاری مصطفی رفیقی

👇 برای تماشای ویدیو روی این لینک کلیک کنید

https://fb.watch/jgVPF3AEcF/

بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وبلاگ

https://voca.ro/1kHOzuqYe6q0

بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وبلاگ

https://t.me/lalazaresami