ساقی نامه

بده ساقیا باده ای از ثواب
که وجد وطرب بخشدم بی حساب

می ده که مستی به بار آورد
نه آن می که سستی به بار آورد

بده تا که کامم ز آن تر کنم
چو بلبل به نای و نوا سر کنم


غزل ها سرایم به آوای دف
گهر ریزم از طبع خود باشعف

گهِ پایکوبی و رقصیدن است
زمان سرور و خوشی کردن است


مغنی بخوان نغمه دلنوا
بزن بربط وچنگ و تار از وفا


نه تنها به روی زمین عشرت است
در افلاک بینی چنین بهجت است

ز ساقی همه ساغر مٓی ستانند
ز خود بی خودند و پیاپی ستانند

ملک دسته دسته به سوی زمین
فرو می رسند از یسار و یمین

ملک هر یکی طوف شاه می کنند
یکایک بشر وصف ماه می کنند

بود بین جن و بشر غلغله
ز وصفش به هر جا بود زمزمه

گروهی بگویند که عیسی بود
گروهی بگویند که موسی بود

عصایش ز اعجاز، ثعبان شود
محیا ز او جان بی جان شود

چه کس باشد این شاه با افتخار؟
که از مقدمش آمده نوبهار

بود این گل از گلشن مصطفی
ز ابنای زهرا و شیر خدا

به نیمه ز شعبان جهان شد جوان
زاین گل، گل افشان شده گلستان

شگفت نوگل نرگس اندر چمن
چمن شد زگل بر بدن پیراهن

امام زمان حجت کبریاست
زمین و زمان بهر او در نواست

خجسته بود بر همه مؤمنین
شب و روز میلاد آن مه جبین


بیامد که رنج و محن را برد
هم و غمِ دلها ز دلها برد

خوش اندم که بر کعبه گیرد قرار
ندای انا المهدی آید ز یار

شود باطل اندر جهان ریشه کن
بگیرد یقین حق به جایش وطن


ز بن ریشه زورمندان کَند
زجا کاخ دونان دوران کَند

بود منتقم شاه والا مقام
بگیرد ز اعدای دون انتقام


دهد تربت قبر مادر نشان
یقین سامعا بر همه مؤمنان

۱۷-۱۱-۱۴۰۳
فعولن فعولن فعولن فعل