شیر وهاب

شیر وهاب

علی علی جان مولا علی جان
امیر و رهبر علی علی جان

بده تو ساقی شراب احمر
به عشق ساقی حوض کوثر
که سر کشم می، دهم ندا سر

علی علی جان علی علی جان

خجسته بادا عید ولایت
عید کمال دین و امامت
عید ولای والای عترت
عید صفای علی علی جان

علی علی جان مولا علی جان

نبی اکرم نموده اتمم
به وادی خم به کل عالم
کرده هویدا دست امامم
بگفت مراهست وصی علی جان

علی علی جان مولا علی جان


بیعت نمودند ز شیخ و از شاب
در وادی خم با شیر وهاب
بخً بخً گفت زجمع اصحاب
به میرمردان علی علی جان

علی علی جان مولا علی جان

بیا تو سامع به بزم مستان
نگر به مدحش همه غزل خوان
نما تو شادی به بزم شادان
در جشن عید علی علی جان

علی علی جان مولا علی جان

مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع

۲۸/۰۳/۱۴۰۲

نوحه

نوحه
ذکر و بیان منست یاحسین
ورد زبان منست یاحسین

بر سرم افتاده هوای حرم
جان به فدای حرم محترم
روح و روان منست یاحسین
ذکر و بیان منست یاحسین

خطه خاکش بود جنتم
روضه پاکش بود مقصدم
مهر نشان منست یا حسین
ذکر و بیان منست یاحسین

نور هدا میر نجات است حسین
خسرو نیکو صفات است حسین
رهبر خوبان منست یاحسین
ذکر و بیان منست یاحسین

کشته راه خدا است حسین
عبد خدا خون خداست حسین
شمع فروزان منست یاحسین
ذکر و بیان منست یاحسین

سامع محزون منم در غمش
نوحه کنان ناله کنان بر درش
شیون و افغان منست یاحسین
ذکر و بیان منست یاحسین
۲۴/۰۳/۱۴۰۲
مفتعلن مفتعلن فاعلن

نوحه

ای ماه بنی هاشم عباس علمدارم
ای ساقی لب تشنه سقای وفادارم

اهل حرمم یکسر لب تشنه بود جانم
برگیر تو مشک آب ای نور دو چشمانم
از نهر رسان آبی عباس علمدارم
ای ماه بنی هاشم عباس علمدارم

در بین عدو آمد آن شیر یل حیدر
بشکست صف اعدا مانند پدر صفدر
لرزید عدو دون از هيبت عباسم
ای ماه بنی هاشم عباس علمدارم
روان
آن غازی نامور برنهر بقا آمد
پر آب نمود کف را یادش ز اخا آمد
پاشید ز کف آبی آن میر فداکارم
ای ماه بنی هاشم عباس علمدارم

پر آب نمود مشکی آمد به سوی عدوان
تا آب رساند او بر لعل لب طفلان
ببرید عدو دون دستان سپهدارم
ای ماه بنی هاشم عباس علمدارم

بگرفت به دندان مشک تا آب رساند او
بر مشک چو زد تیری یک ظالم بی آبرو
افتاد به روی خاک آن میر سپاه دارم
ای ماه بنی هاشم عباس علمدارم

فریاد اخا ادرک زد پور علی حیدر
بگرفت حسین او را با جان ودلش در بر
گفتا کمرم بشکست از داغ تو سالارم
ای ماه بنی هاشم عباس علمدارم

سامع تو ببند دفتر زین شرح غم سلطان
از داغ شه بی دست گردید همه نالان
مزدت بدهد در حشر عباس وفادارم
ای ماه بنی هاشم عباس علمدارم
مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
۲۳/۳/۱۴۰۲

نوحه

نوحه
ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین


ماه محرم رسید در همه جا شور وشین
صبح قیامت دمید از افق مشرقین
چشمه خون خداست زخم گلویت حسین
خدا بود خونبها خون ترا یاحسین

ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

مرغ دلم می زند پر به هوای حسین
قبله حاجات ماست کرببلای حسین
نما تو یارب نصیب طوف سرای حسین
مسکن و مدفن نما به نینوای حسین

ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

مُهر نماز منست خاک بیایان تو
ورد زبان منست نام دلیران تو
عشق منست کربلا وادی مستان تو
عزم سفر کرده دل سوی منای حسین

ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

چراغ راه هدا مرا تویی یا حسین
کشتی بهر نجات مرا تویی یاحسین
لحظه جان دادنم پناه تویی یاحسین
امید روز جزا مرا تویی یاحسین

ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

سامع مسکین صفت بردرت از مادحان
ذکر زبانش بود مدح شما خاندان
دامن آل ولا گرفته محکم به جان
نما قبولش ز لطف گدای درگاه حسین


ای شه دین یا حسین سید ومولا حسین
سلام حق بر تو باد سرور و آقا حسین

۲۲/۳/۱۴۰۲
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن

هجر پدر

ز هجرت ای پدر حالم خراب است

بدون دیدنت چشمم پر آب است

خدایا باب من را مغفرت کن

که او از خادمان بوتراب است

سامع🤲🏻

ماجرای هنده 

حمد بی حد مر خدای خالق حی قدیر
کو بود یکتا و رحمن و رحیمِ بی نظیر

ماجرایی گویمت ای مؤمن نیکو خصال
از حسین بن علی فزند شیر لایزال

اینچنین سلمان روایت می کند این ماجرا
گفت روزی در مدینه در کنار باغها

بود عبدالله بن عامر نشسته درکنار
گفت یهودیم مرا دختر بود کورِ فگار

آمدم از شام تا گیرم شفای دخترم
کن دعا بهر دو چشم دخترم ای محترم

هرکجا نزد طبیبی رفته ام گشتم جواب
آمدم اینجا بیابم من طبیب لا جواب

گرشفا یابد دو چشم دخترم بر تو دهم
از زر و از سیم واز دنیا و دینار و درم

گفت سلمان من نخواهم بهر خود از سیم و زر
لیک می خواهم روی نزد طبیب نامور

درد بی درمان هرکس می شود نزدش دوا
کس نرفته نا امید از درگه شیر خدا

گر شوی مؤمن شفا بخشد دوچشم دخترت
گفت مسلمان می شوم نزد امیر و سرورت

آمدند وانگه به نزد مرتضی شاه نجف
ماجرای کوری دختر بگفت با صد شعف

گفت حیدر کن حسینم را صدا ای باوفا
آمد آن دم سرور و سالار مردان خدا

ظرف آبی درمیان بگذاشت آن میر هدا
گفت حسینم دست خود بگذار در آبِ صفا

بعد از آن پاشید آب دست بر اعمای زار
کور نابینا بشد بینا به اذن کردگار


چونکه بینا شد دو چشم دخترش اندر زمان
هر دو دین حق پذیرفتند اندر یک مکان

گفت یا مولا روم من سوی منزل شهر شام
با خبر سازم از این معجز تمام خاص وعام

چند روزی ازکرم بنما قبول این دخترم
تا شود در آستانت او کنیز ای ذوالحشم

چند روزی بود او در منزل میر جهان
باحسین و با حسن هم زینب و کلثوم چنان

بعد مولا گفت بابش را ببر این دخترت
تا زمان عقد باشد دخترت نزد خودت

گفت یا مولا هر آنچه امر تو باشد کنم
گرچه دوری از شما سخت است اما می برم

برد با خود دخترش را سوی منزلگاه خویش
بود حال دخترش زار و حزین و دل پریش

سالها بگذشت هنده شد جوان خوش لقا
عقد او شد با کسی کو بود از اهل دغا

بعد مدتها شبی در کاخ خود او خواب دید
کز سما آید ملایک او چنین در خواب دید

راس خونین حسین را دید پر نور در ظلام
بر حسین هردم ملایک یک به یک کردند سلام

زود از خواب گران جُست هنده با حال غمین
رفت دنبال یزیدِ مرتدِ شومِ لعین

دید او در گوشه ی اشکش روان از هر دو عین
باخودش گوید مرا کاری چه باشد با حسین

گفت هنده ای لعین آخر چه کردی نابکار؟
کین چنین هستی تو شیدا وحزین و دل فگار

بود خاموش آن لعین بر لب نمی آورد سخن
لیک حال آن سگ مردود بود اندر لجن

خواست هنده از یزید مرتد شوم پلید
تا رود نزد اسیران غمین از بهر دید

گفت برو لیکن ببر با خود کنیزان بی شمار
نقشه ی شومی به سر داشت آن پلید نابکار

خواست تا او کم بیارد خاندان حیدری
ناخبر بود ذلت و عزت دهد ذات جلی

وارد مخروبه ی شد دید جمعی دل حزین
با غل و زنجیز بودند دودمان طاهرین

وقتی هنده وارد مخروبه شد زینب شناخت
سر به زیر افکند که نشناسد ورا نیکو صفات

هنده پرسید از یکی بانو که شهر تان کجاست ؟
شهر ما باشد مدینه آن دیار مصطفاست

تا شنید اسم مدینه لرزه بر جانش فتاد
یکدم از کرسی خود هنده به پایین پا نهاد

هنده گفتا من سوالی دارم از جمع شما
کس شناسد بین تان از خاندان مرتضی

شد به ناله زینب محزون زار خوش کلام
گفت آری می شناسم آل حیدر را تمام

گر بپرسی از حسین رأسش بود در تشت زر
گر زعباسم بپرسی بر سر نی کن نظر

روز عاشورا به دشت کربلای پر بلا
رأس هفتاد ودو تن کردند جدا اهل جفا

آن لعینان خدا ناترس شوم نا ثواب
آب را بستند بر آل ‍صبور بوتراب

تیر سه شعبه به حلقوم علی اصغر زدند
ضرب شمشیر وسنان بر پیکر اکبر زدند


در کنار علقمه دستان عباسم برید
تیر بر چشمش زدند آن قوم مردود پلید

گر بپرسی حال زینب گویمت من زینبم
اینکه بینی دل غمین کلثوم باشد خواهرم

چونکه بشنید هنده زد فریاد گفتا نورعین
وا اماما وا اماما واحسینا واحسین

کاش نابینا بودم هرگز نمی دیدم چنین
آل پاک مصطفی را من در این حال حزین


سامعا بشکن تو نوک خامه را زین ماجرا
کن دعا بهر ظهور قائم آل عبا

۱۳ – جوزا ۱۴۰۲

بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وبلاگ

https://voca.ro/1kHOzuqYe6q0

بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وبلاگ

https://t.me/lalazaresami