منجی دوران
ای مرا دلبر بیا عمرم به پایان می رسد
گر بیایی بر تن بی جان من جان می رسد
#روز من #شب شد ز هجرت ای #گل بی #خار من
کی تو آیی؟ درد هجرانت فراوان می رسد
# تلخ باشد زندگی کردن بدون تو عزیز
کن تو #شیرین زندگی تا جان به جانان می رسد
#دوست و #دشمن می زنند طعنه مرا از هجر تو
با وصالت این دلم هر دم به سامان می رسد
این شب دیجور بنما روز روشن بهر من
#دیر یا #زود این همه دردم به درمان می رسد
#نیک و #بد گویند اگر بیگانگان پروای نیست
طعنه و پیغاره بر من ز #آشنایان می رسد
(سامعا) بنما #سکوت اینک ز جور این و آن
در دلت #فریاد کن، منجی دوران می رسد
۰۶-۱۰-۱۴۰۲
نویسنده: سید مصطفی سامع
تاریخ: Sat 6 Jan 2024 / ۱۰:۱ ق.ظ