منزلگاه خاموشان



آمدم با چشم گریان لیک خندان می روم
از پی کردار خود یکدم عزیزان می روم

گر چه باشد کوله بارم پر ز عصیان و خطا
لیک با بار امیدم سوی رحمان می روم

سوی منزلگاه خاموشان روم بی توشه ی
کن تو یارب مرحمت با حال ویران می روم

آنچه می پرسد ملک از من درون قبر من
رس به فریادم خدایا دل پریشان می روم

من نکردم آنچنان یک بندگی در زندگی
منفعل از دار دنیا سوی جانان می روم

افتخارم بس همین است اینکه می دارم ولا
با ولای عترت ختم رسولان می روم

می کنم اقرار بر جرمم من سامع پست
با تهی دستی به سوی بزم نیکان می روم