گهر پر بها
از حرمِ کبریا سر زده یک آفتاب
نور درخشد همی از رخ عالیجناب
قلزم رحمت زند موجِ خروشان نگر
لعل و گهر دارد این بحرِ گرامی ناب
موسم دی گشته طی آمده فصل بهار
جهانِ فرتوتِ زار گشته دوباره شباب
خاکِ زمین را بگو ناز کند از شعف
چونکه نهاده قدم بر تو شهِ بوتراب
پرده ز رخسارِ خویش در رجب او برگرفت
طلعتِ ماهش دمید از پسِ مشکین سحاب
خیرِ رسل از شعف نو گلِ خود را گرفت
بوسه بزد بر رخش شاهِ رسالت مآب
آمده شاهی که هست مظهر ذات خدا
واله و شیدای اوست جن وبشر بی حساب
گفت نبی این علیست دستِ خداوندگار
اینکه منم شهر علم اوست به این شهر باب
این گهر پر بها هست ز دریای عشق
این دُرِ زیبا بود نفسِ من اندر کتاب
اوست مرا نایب و یار و وزیر و انیس
بر همهی مومنان اوست امیر و نواب
کوست یلِ دلپذیر، مردِ شهیرِ دلیر
بر همه میران امیر خسرو نیکو خطاب
هرکه بود دشمنش اوست ز اعدای دین
دشمن حیدر بود روز جزا در عذاب
دشمن تو یا علی باد غمین وحزین
پیروِ راه تو باد خوشدل و کف پر ثواب
کام من از تشنگی خشک شود در نشور
ده ز عطا ساقیا جرعه ای می در سراب
تاکه ترا سامعا جان به تنت می دمد
مدح علی گو مدام تا که شوی کامیاب
شنبه ۳۰-۱۰-۱۴۰۱
متفعلن فاعلن مفتعلن فاعلن