بانوی دلیر

بادا درودِ حضرت حق بر تو یکسرا
زان روز اولین الی روز محشرا


چشم جهان ندیده چوتو بانویی دلیر
ای شیر زاده، شیر زنی هم سخنورا

داری شجاعت از پدر،ای قهرمانِ صبر
بگرفته ی شهامت و جرأت ز مادرا

بر تن نموده ای تو لباس حیا وزهد
حیران توست مریم و سارا و هاجرا

با یم غم به معرکه ی صبر ،پرچمی
صبر ایوب مات به صبرت مکررا

هم سنگر برادر خود بوده ی به رزم
مثل تو کس ندیده چنین درد بی مرا

شرح بلای کرببلا را تو مصحفی
تا روز حشر، خون خدا را پیمبرا

در مکتب رضا فراتر ز مریمی
راضی ز توست ذات خداوند اکبرا

هنگام خطبه ی تو بلرزد عدو تمام
فریاد اسکت تو بود شرح ماجرا

گه بر دو کتف های برادر شوی حزین
از درد و رنج ها بزنی بر دل آذرا


گاهی به خیمه گه نگری گه به قتلگاه
گاهی کشی تو ناله ز داغ برادرا

(سامع) ز شرح ماتم و اندوه بی کران
بردار نوک خامه و بر بند دفترا